مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۹۰ مطلب در مرداد ۱۳۹۵ ثبت شده است

صبری بده ِای خدا ،به فرزندِ شهیــد

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۷ ب.ظ

صبری بده ِای خدا ،به فرزندِ شهیــد

وقتی که  بلد شد بنویســـد:  بابا

محمد پارسا فرزندشهید سیدسجاد

شهید سیدسجاد حسینی

@khadem_shohda

خادم الشهدا

خلاصه زندگینامه شهید صادق عدالت

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۵ ب.ظ

زندگینامه شهید

کربلایی صادق عدالت اکبری

شهید زینبی

نام ونام خانوادگی : صادق عدالت(کمیل)

تاریخ تولد : 1367/2/2

محل تولد: تبریز

تاریخ شهادت : 1395/2/4  

سن شهادت : 28سالگی

محل شهادت : جنوب غرب حلب

فعالیت های شهید

1- تک تیر اندازی

2- فعالیت درگردانهای عاشورا

5- فعالیت درگردانهای امام حسین ع و امام علی ع یگان عمار

6- مربیگری نظامی(سلاحهای سبک و سنگین, تاکتیک, جنگ شهری , تخریب و…)

7- مربیگری ورزشی(شنا, غواصی, دفاع شخصی, صخره نوردی, پاراگلایدر, فوتبال)

8- فعالیت دررشته های ورزشی(فوتسال, راگبی, تیراندازی, پینت بال, چتربازی, صخره نوردی و راپل)

9- تحصیل در رشته تربیت بدنی در سطح کارشناسی و ثبت نام در مقطع کارشناسی ارشد(مدیریت تربیت بدنی)

10- حضور فعال در مقابله با فتنه88 برای مقابله با اغتشاش گران و جانبازی از ناحیه دست

«روحش شاد،یادش گرامی،راهش پر رهرو باد»

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

نشر معارف شهدا در تلگرام.

رضایت نامه مادر شهید کمالی

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۵۱ ب.ظ

رضایت نامه مادر شهید ﻣﺪاﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﺣﺎﺝ سعید کمالی به فرزند آخرش جهت اعزام به سوریه.

خادم الشهدا

 @koolebaremazandaran

از همان بچگی مهربانی اش همه را شیفته خودش میکرد

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۴۷ ب.ظ

 زن شیر فروش .. 

از همان بچگی مهربانی اش همه را شیفته خودش میکرد ، یک روز صدای درب خانه پدری علی آقا به صدا در آمده بود، پشت در زن شیر فروش بود . 

چهره درهم آمیخته و غمگینش نشان میداد از موضوعی ناراحت است . 

بعد از سلام و احوال پرسی با مادر علی به او گفت : دیگر علی آقا رو برای خرید شیر نفرستید!!!

مادر به این گمان که از فرزندش خطایی سرزده گفت: چی شده؟ علی مگه کاری کرده؟

-نه ! اصلا... حاج خانوم شما که میدونید این روز ها گاو ما کم شیر میده و ما شیر رو نمیفروشیم . 

شما که علی آقا رو میفرستید شیر بگیره ، طاقت ندارم بهش شیر ندم ..

من خیلی علی رو دوست دارم...

خاطره

شهید علی عابدینی

@khadem_shohda

خــــادم الــشهــــدا

نشر معارف شهدا در تلگرام.

اصلا اهل عکس و فیلم نبود...

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۹ ب.ظ

حین نماز شب خوندن...

اصلا اهل عکس و فیلم نبود...

ناخوداگاه بهش گفتم، آقا نعمت الله، (نجفی) تا نگاه کرد ، ازش عکس گرفتم.

بـوی دنـیـا داد ، رهـایـتـــ مـےکننـد

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۶ ب.ظ

شهادت ، شوخـے نیـسـتــــ ؛

قـلبــــــتــــ را بـو مـےکننـد

بـوی دنـیـا داد ، رهـایـتـــ مـےکننـد!!

شهید ابوذر امجدیان

خاطره ای همرزم شهید اسدی از او

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۳۱ ب.ظ

خانطومان که میشنوم یاد دلاوری غلام عباس میفتم که با بچه های گردانش حدود 10 ساعت تو شهر سقوط کرده مقاومت کردند و اون جمله ی معروفی که پشت بیسیم وقتی بهش گفتن بیا عقب گفت: مولای ما امیر المومنین تو هیچ جنگی هیچ وقت به دشمن پشت نکرد.

روز۲۵خردادسال۸۸ به شدت مجروح شده بود(چهارضربه چاقو به پای چپ و یک ضربه قمه به بازوی چپ)وچون نیروهای امدادی بخاطر تهدید اغتشاشگران حدود۶یا۷ساعت بعد توانسته بودند ایشان را به بیمارستان انتقال دهند و بخاطر خونریزی زیاد تا دو روز وقتی میخواستند در خانه راه بروند از شدت سرگیجه دستشان را به دیوار میگرفتند ولی با همان ضعف و بیحالی روز۲۷خرداد۸۸آماد شدند برای رفتن به تهران وقتی با تعجب علت را پرسیدم گفتند در تمام فضاهای اینترنتی تهدید کردند می خواهند به سمت بیت رهبری بروند.

من باید بمیرم که فتنه گران چنین حرفی را حتی به دهان بیاورند 

ما بسیجی هاباید بمیرم که آب در دل رهبری تکان بخورد

نقل از همسر شهید صدرزاده

مناجات شهیدرسول پورمراد

يكشنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۵، ۰۴:۰۴ ب.ظ


بسم رب الشهدا والصدیقین

خدایا ! حمد و ستایش از آن توست که عزّت و ذلّت به دست توست..

خدایا ! همیشه با نعمت های بیشمارت مرا شرمنده کرده ای و من نمی توانم شکر آن ها را به جا آورم، نعمت هستی، نعمت پدر ومادر خوب، سلامتی، خانواده و همسر خوب، نعمت ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام که همیشه قبل نمازهایم آن را یادآور می شوم و شکرگذار تو هستم.

نعمت خدمت در سپاه و پوشیدن لباس رزمندگانی که ستاره های آسمان شهادت هستند ونعمت های بیشمار دیگر... 

خدایا ! می دانم که شهادت گنج ارزشمندی است و نعمت والایی که مخصوص بندگان مخلص وعاشق توست... 

می دانم که شهادت هنر مردان خداست، می دانم که شهادت ورود در حرم امن الهی است و...

می دانم که من لیاقت داشتن این نعمت را ندارم!اما خدایا! 

می دانم که گفتی بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را می دانم که از مولا و سرور باید چیز های بزرگ خواست، 

می دانم که رهبرم امام خامنه ای(مدظله العالی) فرمود: اگر می خواهید خدمتتان اجر داشته باشد، برای خدا کار کنید و جهاد با نفس داشته باشید و از خدا طلب شهادت کنید؛ 

می دانم به قول شهید آوینی کسی که شهید نشود باید برود و بمیرد! پس خدایا به شهدای عزیزت قسم و به حسین(ع) سیدالشهدا قسم؛ مرگ مرا هم شهادت در پای رکاب امام زمان (عج) قرار بده و مرا از این نعمت بهرمند ساز و مرا عزیز گردان.

شهید مدافع حرم


شادی روحش صلوات


اگر خواستید نذری چیزی کنید فقط گناه نکنید...

مثلا بگید نذر میکنم یه روز گناه نمیکنم هدیه به حضرت صاحب الزمان از طرف مجید...

یعنی از طرف من عمل رو انجام بدید برای سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان...

یکی از مجرب ترین کارها برای آقا امام زمان اینه..


من در اقرار خویش صادقم

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۲ ب.ظ


شهید نعمت الله نجفی از شهدای مدافع حرم تیپ فاطمیون است که یک سال و چند دو ماه پیش عازم سوریه شد و حین مبارزه با تروریست‌های تکفیری به شهادت رسید.

به گزارش فارس، وی در هرات افغانستان متولد شد اما به دلایل مشکلاتی که موجود بود به ایران هجرت کرد. شهید نجفی سال 83 یکبار به کشور خود بازگشت اما پس از 4 سال مجبور شد مجددا به ایران برگردد.

هنگام فروش خانه در حالی که به شدت به پول آن احتیاج داشت و با مشقت آن خانه را تهیه کرده بود اما هنگام فروش شرط جالبی را برای خریدار می‌گذارد که در ادامه ماجرای آن را از زبان ثریا نجفی همسر وی می‌خوانید. 

من در اقرار خویش صادقم

برای خانه مشتری می آمد و با قیمت بالا هم می خریدند اما شهید نجفی می خواست حتما به شیعه ها خانه را بفروشد. یک شیعه پیدا شد به اسم سید رضا اما پولش خیلی کمتر از مبلغ خانه بود. ما هم این خانه را با خون دل ساخته بودیم و پولش را هم برای مهاجرت احتیاج داشتیم. اما شوهرم گفت: او سید اولاد پیغمبر است و شاید ما در ظاهر کمی ضرر کنیم اما سود آخرتی خواهیم برد. گفتم: چطور؟ گفت: طبق احادیث هر سید یک خانه در بهشت دارد. حالا که ما می خواهیم ارزان خانه را به او بفروشیم در قرار داد قید می کنیم که باید نصف خانه اش را در بهشت به ما بدهد. آن سید وقتی ماجرا را شنید تعجب کرد و قبول کرد و نوشت: «من اقرار می دارم اگر خدا چنین خانه ای در بهشت بدهد نصف آن را به آقای نعمت الله نجفی می دهم و در اقرار خویش صادق هستم.»

مراسم تشیع و تدفین ٣ شهـید مدافع حرم

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۵۰ ب.ظ



مراسم تشیع و تدفین ٣ شهـید مدافع حرم 

«تیپ سرافراز لشکر فاطمیون» قطعه ۵۰ گلزار شهدای بهشت زهرا (س)

بیسیم چی

@bisimchi1

فرازی از وصیت نامه شهیدعلیرضانوری

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۷ ب.ظ


همیشه برایم دعا کنید و مرا از یاد نبرید و همیشه پشتیبان رهبر و ولایت فقیه باشید و در دستوراتشان شک نکنید و با جان و دل بپذیرید.

و درپایان اگر جنازه اینجانب برگشت مرا در گلستان شهدای نجف آباد به خاک بسپارید.و تا میتوانید بر سر مزارم بیایید و برایم طلب آمرزش کنید.

انتهای تاریکی روزنه ای است به روشنایی و رسیدن به روشنایی و گذری است از تاریکی..

العبد علیرضا نوری

93/12/4

فرازی از وصیت نامه شهیدعلیرضانوری

ارسالی همسر

بیسیم چی

https://telegram.me/joinchat/CW2b9zzQtAYsAtZ6-0HRjg

خاطره ای از شهید میثم نظری

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۴۱ ب.ظ

شهادت: ۲۱/۱۰/۱۳۹۴ 

محل شهادت : حلب خان طومان

  "بسم رب الشهدا و الصدیقین"

 یک روز صبح رفتیم خان طومان براى عملیات النصر، پاتک زده بودند.

رفتیم جلوى آنها ساعت 6 صبح رفتیم و 4 بعدازظهر بود برگشتیم الحاضر، فرمانده گروهان من رو مامور کرد تا ناهار رزمندگان رو از مقر بگیرم و بین بچه ها پخش کنم من غذا رو گرفتم و به بچه ها دادم.

من و یکى از دوستان غذاى خودمون رو به کودکان گرسنه ى سورى دادیم.(چون واقعا فقر و گرسنگى بیداد میکرد)

و خودمون رفتیم از ایستگاه صلواتى که فلافل میداد فلافل بگیریم،من دوتا اضافه گرفتم.

فلافل رو توى جیب لباس نظامى ام گذاشتم 

دوستم ازم سوال کرد چرا اضافه گرفتى؟؟

گفتم شاید یکى باشه که گرسنه اش بشه!

اگر هم کسى از بچه هاى خودمون گرسنه اش نبود میدیم به کودکاى گرسنه ى سورى رفتیم جلوى مقرمان میثم رو دیدم میثم به طرف من اومد و با لبخندى که روى لبش داشت ازم سوال کرد از غذا چیزى نمونده؟؟

اضافه نگرفته بودى؟؟ گفتم چطور؟مگه بهت غذا ندادن؟؟

(میثم پسر بخشنده و دل نازکى بود طاقت گرسنگى بچه هاى مظلوم رو نداشت)گفت:چرا وقتى خواستم غذام رو بخورم دیدم دو تا کودک سورى چشم دوختن به غذاى من و نتونستم غذام رو بخورم و دادم به اونها.

منم اون دوتا فلافل رو که اضافه گرفته بودم دادم میثم .میثم یه لبخندى زد و گفت دستت درد نکنه خیلى گرسنه بودم.(انگار فلافلا روزىِ میثم بوده فلافل هم خیلى دوست داشت)

به نقل از یکی از همرزم های شهیدمیثم نظری





💮

امان از تنهایی... امان از دلتنگی...

شنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۵، ۰۶:۳۹ ب.ظ


امان از تنهایی... امان از دلتنگی...

امان از وقتی که حسین ها بروند و زینب ها بمانند...

امان از طعنه ها... 

امان از زخم نگاه ها و زبان ها... امان از "کوفی"ها... و"شامی"ها... 

امان از "دل زینب" ...

امان از "دل زینب" ...

اراده می کنی و می روی ...

اراده می کنم و....، می مانم ،

می مانم و می جنگم ، 

تیر می خورم، سپر می شوم ، 

زخم می زنند ، سرت سلامت ، 

صبر می کنم ...  

گاهی با سکوت و گاهی با فریاد ...

می روی و "نور" می شوی ، باید با تو همه جا را روشن کنم ...

کلُ یومٍ عاشورا و کلُ ارضٍ کربلا ... اینجا "زینب" می خواهد ... 

اینجا "جبل الصبر" می خواهد ... آسوده باش همسفر ، ما هستیم ... تو فقط نگاهت را به "خیمه"ها بسپار ، تو فقط "حسین" باش ... راهت پایدار ...

آنان که می روند کاری حسینی می کنند و آنان که می مانند "باید" کاری زینبی کنند ...

"زینبی" بودن مرد و زن نمی شناسد ... 

"صبر" و "عشق" ملازم یکدیگر و جدایی ناپذیرند ...

تمام "عشق" در "کربلا"ست ... 

التماس دعا ،

یا علی ...

نوشته: رزمنده مدافع ابوعلی