مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷۰ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

ارسالی یکی از کاربران گروه

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۷ ب.ظ


 به مناسبت تولد شهید مدافع حرم احمد اعطایی، که همسایه ما هستند، منزلشون مراسم مداحی و سخنرانی برقرار بود. مراسم ساعت 10 تموم میشد. چندتا از خانواده های شهدای مدافع حرم هم توی مراسم قرار بود شرکت کنند. 

چون ایران نیستم، توفیق نداشتم شرکت کنم، ساعت حدود 23:30 داشتم با یکی از حاضران مجلس (که برادر یکی از شهدا هستند) تلفنی صحبت میکردم که مجلس چطور بود و... که گفت ما نرفتیم خونه، جمع شدیم امامزاده معصوم میخواهیم ختم صلوات بگیریم به جای کادوی تولد، ازطرف احمد هدیه به حضرت زینب. 

همزمان داشتم پیامهای گروه رو میخوندم که مدیر محترم پیام دادند و.برای امر مهمی التماس دعا گفتند. به برادر شهید گفتم نیت رو پیروزی.رزمنده ها، به طور خاص برای امشب، قرار بدین...

صبح برام پیام فرستاده که: دیشب خواب دیدم، منزل شهید اعطایی همه جمع بودند و داشتند سینه میزدند، خود شهید اعطایی، مثل اون وقتها که بود، وسط ایستاده بود و دم گرفته بود، شهیدان امرایی، محمدخانی، دهقان امیری،  کامران، عسگری، کریمی، امیدواری و مرادی هم دورش حلقه زده بودند.

یک دفعه شهید اعطایی دستش رو برد بالا گفت: برادرامون توی سوریه التماس دعا گفتند، خدایا بحق بیقراری دل بی بی زینب، امشب همه شون پیش خانم سربلند باشن، بعد همه با یه دم یاااااااحسین بلند شروع کردند به سینه زدن...

برگی از زندگی شهدا

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۶ ب.ظ


شهید مدافع حرم عسکر زمانی

پسرم وقتی سرسفره ی غذا می نشست خیلی کم غذامی خورد. 

علاقه ای به زیادخوردن غذانداشت، می گفتم پسرم توکه غذانخوردی؟ !سیرنشدی که مادر!

میگفت:مادرجان حتمانبایدبخوریم که سیربشیم،

بایدیادمون بیاریم که فقیری هم هست که روزش رو باشـــــکم خالی سپری میکنه، 

شایدبایک تکه نانی شکمش روپرکنه که احساس گرسنگی نکنه...

آدم بایدنفسش رو  تنبیه کنه...

امام صادق فرمود: نزدیک ترین حالات بنده به خداوندزمانی است 

که شکمش سبک باشدومنفورترین حالات بنده نسبت به خداوندهنگامی است که شکمش پرباشد...

راوی مادر شهید

شهادت۱۶بهمن۹۴

محل شهادت: سوریه نبل الزهرا

نا امیدی ممنوع

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۴۳ ب.ظ


 به خاطر یک اتفاق خیلی ناراحت بودم، رضا طوری رفتار میکرد که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده.

سعی میکرد هر جور که میشه خوشحالم کنه...

تعجب میکردم از اینهمه خونسردیش اما  با تموم ناراحتیم هرلحظه با خنده رو بودن چهرش امیدوارتر میشدم...

همیشه میگفت به رحمت خدا شک نکن خودش گفته ان مع العسر یسری.

دو بارهم تو کتابش تاکید کرده . پس نبینم غمگین باشی...

گفت همین الان پاشو بریم مشهد پابوس آقا ، میدونم دوای دلت زیارته...

خاطره همسر شهید

مدافع حرم

شهید رضا دامرودی

کانال شهید دامرودی

https://telegram.me/joinchat/Cdbj5ECkj1TQtvu_n9G3HQ

همه ی ما همیشه توی زندگی مون یه رفیق و یه دوست خیلی صمیمی داریم . همه راز هامون مشکلات مون رو بهش میگیم . 

کیف می کنیم وقتی با هم هستیم . در نبود رفیق مون ، دلتنگش میشیم . 

اگه مسجد هست با هم میریم ، اگه هیئت هست با هم میریم ، مشهد و کربلا رو هم با هم میریم .

همه مون همیشه توی مشت مون یه رفیق چندین ساله داریم ... که نسبت به باقی رفقا ، گل سرسبد رفاقت هست . 

مصطفی و مجتبی هم از همین دسته از رفقا بودند . 

دو تایی با هم رفیق و شفیق بودند . 

یعنی نمی شد جایی مصطفی باشه ولی مجتبی نباشه ، جایی هم مجتبی باشه ، مصطفی نباشه . اصلا معنی نمی داد .

انصافا اینقدری که مصطفی و مجتبی با هم برای هم وقت می زاشتند ، برای دیگران نمی زاشتند 

مجتبی یه موتور داشت ، خودش توی خونه کارش لنگ می موند ، ولی موتورش رو می داد مصطفی ...

یه مدرسه ای هم بود به اسم مدرسه علمیه سبطین توی خیابان چهارمردان . این مدرسه سه تا شهید داده . 

شهید حجت الاسلام سید محمد موسوی ناجی ، شهید سید مجتبی حسینی ، شهید سید مصطفی موسوی 

به خاطر نزدیک بودن مدرسه به محل سکونت مون ، مصطفی مدرسه سبطین رو انتخاب کرده بود .

وقتی ثبت نام کرد ، مجتبی هم به عشق مصطفی ، مدرسه اش رو تغییر داد .

اومد همون مدرسه که اونجا هم با هم باشند . 

تقریبا سه ماه بعد از شروع درس طلبگی بود که مصطفی بیخیال درس شد و عازم جهاد شد . 

مجتبی هم که تنها شده بود و تنها دوست قابل اعتمادش رفته بود ، تاب مقاومت نیاورد و اونجا هم به مصطفی ملحق شد . 

چقدر خوشحال بودند دوتایی که توی جبهه جهاد هم با هم هستند . 

اینا رو خدا انتخاب شون کرده بود . مگه می شد یکی شون بمونه ، یکی شون بره .

کم بود عملیاتی که مجتبی باشه و مصطفی نباشه . 

آخرین عملیات هم با هم رفتند . 

آخرین دقایق رو هم کنار هم بودند . 

و بالاخره مصطفی به اقتضای دستور مجبور بود با تجهیزات  بره جلوتر . 

همرزمانشون می گفتند : مصطفی زخمی که شد ، خونریزیش باعث تشنگیش شده بود . 

آب میخواست مصطفی . آب ...

کسی نبود آب ببره ... اینجا بازم پای رفقات اومد جلو 

مجتبی که عقب تر بود ، بطری های آب رو بار زد ببره ...

و رفت ... و کربلایی شد و کربلایی شدند ...

آهسته گفت تشنه ام اما شنید شمر با چکمه لعنتی دهنش را به خون کشید.

با "نفس مطمئنّه"به حالِ عروج بود  نامرد "نفس مطمئنش "را به خون کشید.

"زحمت تشییع جنازه ام روبه کسی نخواهم داد"

سه شنبه, ۹ شهریور ۱۳۹۵، ۰۴:۳۴ ب.ظ


موقع خداحافظی‌ بهش گفتم 

انشاءا...با شهادت برگردی رفت وشهید شد اما برنگشت یادم اومدهمیشه به شوخی میگفت:

"زحمت تشییع جنازه ام روبه کسی نخواهم داد"

همسر شهید

حجت الاسلام مالامیری

توصیه شهید به دوستان و مردم

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۸ ق.ظ

از شما دوستان خواهش می‌کنم:

کار را جدی و به نحو احسن انجام دهید.

تبعیض قائل نشوید.

فعالیت‌های  فرهنگی را بالا ببرید.

درس ولایت‌شناسی و ولایت‌مداری را ترویج دهید.

شهید مهدی ثامنی راد

بیسیم چی

@bisimchi1

همیشه در رأس کارها بود

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۴ ق.ظ


شهیدےکه هیچ وقت دخترش را ندید....

آقا فرهاد مقید بود در امر نماز اول وقت و نماز جماعت است.

 پتانسیل بسیار خوبی داشت. نه اینکه بگویم چون الآن شهید شدند بخواهم حرف های کلیشه‌ای بزنم، واقعیت را می گویم

هر مسئولیتی که داشت به خوبی انجام می داد

اگر کسی کاری انجام نمی داد، شهید خوشه بر انجام می داد. در رأس کارها بود. همان جا نماز جماعت خواندیم. خداراشکر از از اموری بود که از ایشان درس گرفتیم. ان شاءالله ادامه دهنده راه  شهدا باشیم.

شهادت۹اسفند۹۳

روایت از همرزم شهید

محل شهادت سوریه تل قرین

نحوه شهادت اصابت تیرمستقیم قناسه به سر 

کانال شهید فرهادخوشه بر @khoushebar 

بانک اطلاعات شهدای مدافع حــــــرم

@haram69 

شهادت رزمنده دیگری در سوریه (مصطفی رشید پور)

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۴۱ ق.ظ

بسم رب الشهدا

شیر خوزستانی ،حاج مصطفی رشیدپور در راه دفاع 

از حرم عقیله بنی هاشم حضرت زینب(س) 

در سوریه آسمانی شد و به درجه رفیع شهادت نائل آمدند.

هنیئا لک یا شهید

بیسیم چی

@bisimchi1

خاطره از همکار شهید سامانلو

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۳۹ ق.ظ


من و سعید چند سالی تو یه محل کار می کردیم اما بعدا از پیشمون منتقل شد به مکان دیگه ای . اما همچنان دوست بودیم  و ارادت خاصی نسبت به هم داشتیم.

چند تا جمعه همدیگر رو تو نماز جمعه دیدیم کنار هم که مینشستیم صحبت و درد و دل می کردیم.

یه روز بهش گفتم سعید من هر جمعه میام نماز جمعه، اصلا نمی تونم تو خونه بمونم، جمعه ها دلگیره انگار میخوام خفه بشم...

باید بزنم بیرون، 

 هوام که خیلی گرمه !!! می گم کجا برم پس بهتره بیام نماز جمعه...

آقا سعید خندید بهم گفت نه من هر جمعه نمیام ؛ این حس تو رو هم که جمعه ها دلگیر است رو اصلا ندارم.

نماز جمعه ام اگه میام بخاطر گرما نیست....

بعد بهم گفت برعکس تو من حس عجیبی جمعه ها ظهر به بعد دارم ؛ همش فکر میکنم توی روزهای خوب خدا جمعه ها قشنگ تر است، به خدا نزدیک ترم

بعد خودش خندید گفت: شاید چون سر کار نمیرم میتونم وقت بیشتری رو با خـــــدا خلوت کنم این حس رو دارم.

اما بعد شـــــهادتش متوجه شدم بعدازظهر جـــــمعه آقا ســـــعید ما به شهـــــادت رسیده تازه یاد حرف ها و حسی که برام می گفت افتادم....

واقعا خـــــدا هیچ چیزیش بی حکمت نیست حتی حـــــس هاش ....

شهید سعید سامانلو 

به امید ظهور امام زمان (عج)

ارسالی از اعضای کانال خادم الشهدا

https://telegram.me/joinchat/BUoPxDvi9Qkf39zYYrvtNQ

دست نوشته شهید حسن قاسمی دانا

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۳۶ ق.ظ


مدافعان حرم 

 @Molazemane_Haram

صحبت شهیداحمدمکیان با یکی از رفقای رزمنده

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ق.ظ


شادی روح مطهرش صلوات


تحویل وسایل شهید بیدی به خانواده اش

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۲۷ ق.ظ

لباس وتجهیزات نظامی شهید مهدی بیدی بعد از سه ماه امروز

 به خانواده شهید تحویل داده شد.

تاریخ شهادت:١٣٩۵/٣/٢٨

چهارمین شهیدمدافع حرم سبزوار

شادی روحش صلوات

 کانال شهید رضا دامرودی

 @shahid_damroodi


نام و نام خانوادگی::

شهید حضرت حجت الاسلام والمسلمین محمد امین کریمیان

متولد:73/6/31  حاجیکلا بهنمیر ازتوابع شهرستان بابلسر

تحصیلات دانشگاهی:::

ترم آخر کارشناسی فلسفه و

تحصیلات حوزوی::

پایه 10 (سطح 3)

مراحل حضور شهید درسوریه مربوط میشه به سالهای 94 الی 95

یگان خدمتی محمد امین تیپ فاطمیون رزمی تبلیغی بود. .

تاریخ پرواز شهید 95/3/27 ساعت 2/30 دقیقه روز پنج شنبه. ...

سوریه-استان حلب-شهرمعراته

شهید محمد امین مسلط به زبانهای انگلیسی و عربی بودند وهمچنین در فهم منطق واصول واستنتاج فقهی بقدری قوی بودند که معدل سطح 2 ایشان بالای 19 بود، محمد امین با این سن کمش علیرغم رشد علمی بالا انسانی پاک و متواضع ولبان متبسم داشتند، ،..روحانی شهید طلبه ی ممتاز پایه 10 سطح 3 و دانشجوی کارشناسی سال سوم فلسفه در هردویشان معدل 19/50 بود.

بخشی از وصیت نامه شهید عالم و عارف محمد امین کریمیان

برروی قبر من نه اسم نه فامیل نه هیچ چیز دیگری را ننویسید. 

اگر از سرهای ما کوه درست کنند هرگز نخواهیم گذاشت که روزی نسلهای بعدی ما در کتاب تاریخشان بخوانند خامنه ای مثل جدش امام حسین علیه السلام تنها مانده، ، خواهش آخرم این است سلام مرا به امام خامنه ای برسانید وبگویید که اگر دوباره زنده شوم از تکه تکه شدن در راه تو ابایی ندارم. ..

یا علی ع

خاطره مادر شهید مصطفی صدرزاده

دوشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۵، ۱۱:۲۱ ق.ظ


مصطفی اوایل نوجوانی با برادرها و دوستانش فوتبال بازی می کردند.

  به خاطر فعالیت زیاد لباس هایش غرق عرق بود. من هم از بوی پیراهنش اذیت می شدم و اعتراض می کردم. 

 با مرور خاطراتش دلم به سمت همان روزها با لباس های عرق آلودش پر کشید. 

دوست داشتم پیراهنی را که بوی تنش را می داد در اختیارم بود. برایم آرزو شده بود تا دیشب که خوابش را دیدم: 

 مصطفی از مأموریت بازگشته بود و دو تا از پیراهن هایش را آویزان کرده است.

 پیراهن ها را برداشتم و آنقدر بو کردم تا از خواب بیدار شدم. 

 با این خواب جان دوباره ای گرفتم.


شهید محمدرضا خاوری روز هشتم آذرماه سال 1358مصادف با تاسوعای حسینی در خانواده یی مهاجر، از پدر و مادری افغانستانی متولد شد که با شروع جنگ های داخلی دوران کمونیست ها و با پیروزی انقلاب اسلامی به ایران مهاجرت کرده بودند.رضا تحصیلات ابتدایی اش را تا مقطع راهنمایی در مشهد گذراند ، از لحاظ درسی در مدرسه بسیار مورد تحسین اساتید و همیشه شاگرد اول یا دوم بود.سپس در سال73در پی اخراج مهاجرین از ایران ، به همراه خانواده مجبور به بازگشت به افغانستان شد. در هرات رضا وقتی به مدرسه میرفت همه او را اذیت و آزار میدادند و به او لقب جوجه خمینی می‌دادند رضایی که در جو ایران و پیروزی هشت سال دفاع مقدس بزرگ شده بود آن مردم و عقایدشان برایش عجیب ، سخت و غیرقابل تحمل می‌نمود. پس از یک سال زندگی در هرات به تنهایی به ایران بازگشت و وارد سپاه حضرت محمد(ص) شد.سپاهی که در آن روزها برای مبارزه با طالبان تشکیل شده بود.در سپاه به مطالعات زیادی پرداخت و بیشتر با خط فکری بزرگانی چون حضرت امام ، شهید مطهری ، شهید دکتر بهشتی ، شهید چمران و...آشنا و شیفته آنان شد و به تقویت اراده و ایمان پرداخت.در واقع رضا از 17 سالگی رسما وارد فعالیت های نظامی شد و دوره های بسیاری را گذراند و در زمینه اطلاعات و شناسایی فردی توانمند شده بود.رضا در دوران تحصیل مدرسه در ایران علاقه خاصی به شهیدان بزرگی چون حاج احمد متوسلیان ، شهید کاوه ، شهید حسن باقری ، شهید ابراهیم همت و...داشت و از آنان الگو می‌گرفت و همیشه در راهپیمایی ها و فعالیت‌های بسیج بطور مخفیانه (زیرا ورود اتباع به بسیج غیرقانونی بود) شرکت داشت.در این مدت رضا فردی انقلابی ، مومن ،مبارز و متخصص رشد کرد.

پس از اتمام جنگ افغانستان و با آمدن نیروهای ناتو و منحل شدن سپاه حضرت ، رضا وارد ارتش افغانستان شد و به خدمت به مردم آن قسمت از سرزمین‌ اسلام پرداخت و پس از چندی خدمت دارای پست نظامی و مالی خوبی شده بود اما نیروهای آمریکایی شروع به ردیابی بچه‌های سپاه حضرت و بشهادت رساندن آنان نمودند (این افراد را برای خود خطرناک می‌دانستند زیرا نیروهای آموزش دیده دست ایران بودند) و رضا به همراه تعداد زیادی از همرزمان به ایران آمدند و به زندگی پر رنج و درد مهاجری پرداختند اما باز هم ناراحت نبودند.تا زمان بهار عربی و اتفاقات بحرین این بچه‌ها تلاش کردند خود را به شیعیان بحرین برسانند اما به دلایلی نتوانستند.با آغاز جنگ33روزه لبنان تلاش داشتند خود را به آن خطه از جغرافیای اسلام برسانند که...گفتند حزب‌الله توان دفاع از خود را دارد و با این بچه‌ها همکاری نکردند و بازهم نتوانستند بروند. تا اینکه در سال90هیئت متوسلین به حضرت رقیه(س) را تاسیس و ثبت نمودند و شروع به یافتن دوستان و همرزمان قدیمی سپاه حضرت محمد(س) نمودند و شهید حجت و شهید ابوحامد ، شهید فدایی ، شهید حسینی ، ...این اتفاقات سوریه را پیش بینی و برای آن برنامه ریزی کرده بودند با گردآوری این رفیقان قدیمی در قالب هیئت و کار فرهنگی اولین گروه 22نفره را برای دفاع از حرم حضرت زینب(س) تشکیل دادند و اعزام کردند و گروه‌های دیگری را یکی پس از دیگری .

حجت با شهیدان بزرگ مدافع حرم چون:شهید سید حسین حسینی (اولین جانشین فرماندهی لشکر فاطمیون و فرمانده اطلاعات و عملیات که تابستان92در دمشق سوریه بشهادت رسید)، شهید ابوحامد (فرمانده لشکر فاطمیون)، شهید حسین فدایی (ذوالفقار)، سید محمد حسن حسینی (سیدحکیم) و...از دوران سپاه حضرت باهم آشنا و دوره‌های ویژه‌ی نظامی دیده بودند و در دوران جنگ با طالبان در افغانستان نیز دوشادوش هم حضور داشتند. خاک افغانستان که وطن آنان به حساب می‌آمد اما این بار تصمیم گرفتند تا زمین شام را از خون‌شان سیراب کنند و سرزمین توس را برای آرام گرفتن در جوار امام هشتم برگزیدند.

رضا در تاریخ6 خرداد با سرپرستی دومین گروه به سوریه رفت و پس از چند هفته از ناحیه ساق پا مجروح شد و بعنوان اولین جانباز فاطمیون به مشهد بازگشت.و پس از4بار عمل و9ماه با یافتن بهبودی نسبی دوباره به جبهه‌های سوریه بازگشت. در مدت 9 ماه مجروحیت هم در مشهد پیگیر مشکلات رزمندگان، شهدا و خانواده‌هایشان بود و از راه دور هم مشاور شهید ابوحامد در کارها بود.

رضا پس از بازگشت به سوریه هم به دلیل استعداد و توانایی خارق‌العاده‌اش در اطلاعات و شناسایی و تجزیه و تحلیل و بعنوان مشاور عملیاتی فرماندهی انتخاب شد و پس از دوسال سختی و تحمل درد و رنج فراوان، پس از دوسال رشادت سرانجام در27مهرماه سال94 مصادف با پنجم محرم توسط عناصر اسرائیلی در عملیات آزادسازی حلب بشهادت رسید. خودروی شهید مورد اصابت دو موشک کورنت اسراییلی قرار گرفت و همانطوری که می‌خواست به دیدار معبود شتافت .پیکری که چون اباعبدالله سر در بدن نداشت و چون علمدارش دست و پا در بدن نداشت و پیکرش در آتش سوخت و چون مادرش زهرا در گمنامی رفت و به اندازه همان قنداق کودکی‌اش از این دنیا رفت.امام زمان ! ما افتخار می‌کنیم که اسراییل از یک سرباز ساده و دست خالی شما آنقدر می‌ترسد که دو موشک به آن گرانی زرهی را صرف یک آدم می کند هرچند برای وجود گرانبهای این بچه همه دنیا هم کم است 

کانال آقا حجت

http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ