برای رفتن به بهشت عجله داشت
شنیده بود که
إِنَّ الله یُحِبُ المُحسِنین
اولین تصویر از خبرنگار شهید محسن خزایی بعد از شهادت
@bisimchi1
شنیده بود که
إِنَّ الله یُحِبُ المُحسِنین
اولین تصویر از خبرنگار شهید محسن خزایی بعد از شهادت
@bisimchi1
مدافع حرم
دلاور مردفاطمیون
شهید علی اصغر محمدے
شهادت: سوریــہ-شهرک های شیعه نشین
نبل- الزهــرا
مزار: بهشت الزهرا بردسیر
تصویر پیکرغرق خون شهید
@fatemeuonafg313
کانال رسمی فاطمیون
شهید مدافع حرمــ محسن قوطاسلو
سال 93 بود و رزمایش گردان های بیت المقدس بسیج بود حاج محسن هم از عوامل اجرایی این رزمایش بود ، شهید محسن یک اوور کت نظامی به تن داشت.
شهید حاج محسن خیلی به آراستگی اهمیت میداد و واقعا تمیز پوش بودن
شب یکی از برنامه های رزمایش پیاده روی عمومی بسیجیان در محیطی کوهستانی بود. هوا تقریبا خیلی سرد بود،هرکدوم از بچه ها بنا بر مسولیت هایی که داشتن شروع به انجام وظیفه کردن، محسن رو دیدم که اوور کتش رو تو اون سرما تنش نبود،تعجب کردیم و پرسیدم محسن جان پس اوورت کو..؟ خیلی پیگیر شدیم تا برامون داستان رو بگه..بالاخره راضی شد که بگه:
میگفت تو پیاده روی دیدم یه بچه بسیجی خیلی سردشه اوورم رو دادم بهش😊 ما گفتیم مگه میشناختیش،گفت نه..
گفتیم پس اگه اوورت رو دیگه نیاره چی..؟
محسن با یه جمله ای قانع کرد مارو که دیگه نتونستیم چیزی بگیم..محسن گفت اگه اون اوورم رو نمیدادم به اون بچه از شدت سرما شاید سرما میخوردو به محضی اینکه از این رزمایش بره،دیگه به هیچ وجه بسیج نمیاد..الان اینجا حالا اگه من سرما بخورم هیچی نمیشه..
کانالشهیدمحسنقوطاسلو
شهادتفروردین۹۵
عضوشوید
کانال رسمی شهداء مدافع حرم ساوه
https://telegram.me/Modafean_saveh
یاسر فلاح از همکاران شهید محسن خزائی در پست اینستاگرامی با انتشار اسکرین شات مکالمه ی خصوصی خود بااین شهید از عدم رضایت ایشان از کم کاری و تصمیمات نامعقول مسؤلان سیما نوشت.
@bisimchi1
بسم رب الشهداء
بلاخره گره کار آقای خزایی هم باز شد و خودش را به کاروان عاشوراییان رساند.
اربعین سال گذشته ما بهمراه خانواده کربلا بودیم زنگ زدند با مادر صحبت کردند و قسم شون دادند که دعا کنند ایشون شهید بشوند.گفتن زیر ناودون طلای مولا علی دعا کنند تا قبول بشه.
وقتایی که میامدن سر مزار آقا رضا با صورت به خاک میافتادند و زار زار گریه میکردند.
وقتی داداش رضا بشهادت رسیدند هیچ یک از مسئولین و آقایان حضور نداشتند اما یک هفته تمام ایشان در کنار ما بودند.
همیشه چه منطقه بودند یا مشهد یا منزل تماس میگرفتند و اگر مشکلی پیش میآمد همیشه تمام تلاش خود را میکردند.
همیشه میگفتند وقتی شهید شدم وصیت میکنم ولی شماهم بدانید که منو جای رفیقام بین بچه های فاطمیون کنار آقا رضا و ابوحامد به خاک بسپارید.
ما از داداش رضا هیچ عکسی نداشتیم چون داداش اصلا عکس نمیگرفت تنها عکسهایی که داریم کار آقای خزایی ست که اون ایام پس از شهادت داداش رضا باهم در ارتفاعات تل قرین استان درعا گرفته بودند.یک عکس درسته جمعی داشتند که با شهادت سید حکیم میگفت دیگه بعدی نوبت منه و واقعا هم نوبت ایشان شد.
در نهایت ایشان هم به آرزویشان رسیدند و به جمع یاران خویش پیوستند.خانواده شهید مدافع حرم و دوست و همرزم ایشان سردار محمدرضا خاوری(حجت)، شهادت پرافتخار و غرور آفرین مدافع حرم 《محسن خزایی》 را به خانواده ایشان ، پیشگاه امام زمان و رهبری معظمالله تبریک و تسلیت عرض میکنیم.
کانال رسمی سردارشهید حجت
http://telegram.me/joinchat/C_uoXD7j7RDB4-V38H0IRQ
بسم رب الشهـدا و الصدیقین
پیکر پاک ومطهر شهـید مدافع حرم« محمدحسن قاسمی اشکفتکی » اولین شهـید جامعه پزشکی ایران در سوریه ، امروز صبح بعد از گذشت بیش از ٤ماه به میهـن بازگشت.
یسیم چی
@bisimchi1
از خصوصیات اخلاقی پسرم هر چه بگویم کم گفته ام،جوان و محصل که شده بود بیان می کرد من خوشم
نمی آید مثل بعضی از جوان های این دوره و زمونه بروم در کوچه بایستم، زن و بچه مردم از آنجا رد می شوند این کار وقت تلف کردن است.
دوست داشت مستقل باشد و باری را بر دوش کسی نیندازد حتی پدر و مادرش، میرفت بنایی و بعضی روزها با ماشین پدرش مسافر کشی می کرد مقدار کمی را برای ایاب و ذهاب خودش
می گذاشت و بقیه را به دیگران کمک می کرد
گاهی به او اعتراض می کردیم که نمی خواد سرکار بری تو هنوز محصلی ، می گفت: طوری نیست، کار کردن که عیب نیست یه نوع عبادته، کیه که زحمت نکشه و کار نکنه؟؟ به جای اینکه وقت ام را بیهوده بگذرانم کار می کنم
میگفت: حضرت علی این همه زحمت می کشید .مگه ما برای بخور و بخواب به این دنیا آمده ایم
این بچه آرام و قرار نداشت شب ها نیز کتاب های غیر درسی پدرش را مطالعه می کرد، کتاب ها همه حوزوی و سنگین بود اما سعید با اشتیاق می خواند و می فهمید و با پدرش بحث می کرد رفتارش طوری بود که همه ازش راضی بودند.
شهید مدافع حرم سعیدسامانلو
مادر شهید
@khadem_shohda
خــــادم الــشهــــدا
مادر شهید ابوالفضل شیروانیان:
صبح به حاج آقا گفتم: یه خبر از ابوالفضل بگیرین.
نزدیک ظهر زنگ زدم، گفتند: دارم میام خونه.
پرسیدم: چرا این موقع؟
گفتند: چون امروز روز خانواده است، میخواهم دور هم باشیم. گفتم: کی تا حالا ما روز خانواده دور هم بودیم؟ گفتند: حالا دامادها هم میآیند. گفتم: من که خبر نداشتم، آن قدرها ناهار نداریم. ناهار خریدند و آمدند. پرسیدم: از ابوالفضل چه خبر؟ خیلی من من کردند و گفتند:
«مثل اینکه پاش تیر خورده.»
بعد دیدم یکی یکی فامیلها آمدند. گفتم: اگه تیر خورده چرا همه دارن میان اینجا؟ گفتند: مثل اینکه ابوالفضل رفته تو کما. نزدیک غروب، دامادمان شروع کرد به خواندن زیارت عاشورا و روضه آقا ابالفضل. بعد هم بلندبلند گریه کرد و وسط گریههایش گفت:
آقا،یا اباعبدالله!
خبر شهادت ابالفضل رو نتونستی به اهل خیمه بدهی و ستون خیمه رو به کنایه بر زمین انداختی،
من چطور به اهل این خانه خبر بدم که ما دیگه ابالفضل...
تازه فهمیدم که ابوالفضلم به آرزوش رسیده.
آقا محمودرضا
کتاب یک تیر و 14 نشان
شهید سید مصطفی موسوی؛ روز پنج شنبه ۱۸ آبان ۱۳۷۴ به دنیا آمد و در پنج شنبه ۲۱ آبان ماه ۱۳۹۴ و تنها ۳ روز پس از قدم گذاشتن به سن ۲۰ سالگی، در ورودی شهرالعیس، حلب سوریه جام شهادت را نوشید.
چقدر با شعف و تاب و تب شهید شدند
برای دختر شاه عرب شهید شدند
برای حفظ حرم سینه را سپر کردند
شبیه عابس و حر و وهب شهید شدند
من الغریب به آنها رسید نامه عشق
مدافعان حرم منتخب شهید شدند
برای او نوه های غلام ترکی و جُون
چقدر آدم عالینسب شهید شدند
به احترام قدمهای حضرت زینب
دمشق یا که نشد، در حلب شهید شدند
برای روضه ی آن دست بسته می مردند
میان روضه ی او شب به شب شهید شدند
مسیر قافله تا شام گریهها کم داشت
گریستند و وجب در وجب شهید شدند
نوای بر لب آنها ذبیح العطشان بود
گمان کنم که همه تشنه لب شهید شدند
به اقتضای ادب بر سر بریده شاه
همه بدون سر و با ادب شهید شدند.
شهید مدافع حرم محمد بلباسی
ایام محرم شده بود قول و قرار گذاشته بودیم که امسال اربعین موکبی راه بندازیم که خادم هاش بچه های خادم الشهدا باشند.
سید هادی پیگیر کارها بود و بهم گفت سجاد پایه؟ گفتم بسم الله
مشکلاتی جلوی راه بود که نمیشد این حرکت انجام بشه روز عاشورا محمد رو دیدم کشیدمش کنار گفتم حاجی چیکار میکنی کارهارو پیگیری کن راه بندازیم دیگه ...چرا چند روزه دیگه از تب و تاب پیگیری کار خبری نیست
با همون لبخند همیشگیش یه درسی داد بهم گفت سجاد مگه شماها بسیجی نیستین مگه خط ها رو بتون ندادم که با کیا باید ببندید منتظر منی؟! تو و سید هادی پاشید برید تهران دنبال کارها دیگه چیه دست به دست هم میکنید
بسیجی منتظر نمیمونه خودتون بسم الله بگید.
سید هادی پیگیر شد و ما رفتیم عراق یک ماه قبل اربعین برای ساخت و ساز موکب ها..
ڪانال خـاڪـےها
http://telegram.me/joinchat/AtQMXTwpQdo8yChf_PrD7g
از طرف فرمانده لشگر ۲۷ محمدرسول الله
مشهد
دیشب
ارسالی از کاربران محترم کانال خادم الشهدا
@khadem_shohda
فرزند شهید محمد تقی ارغوانی:
بابا عاشق حضرت زهرا(س) بود.
نحوه شهادتش هم خیلی شبیه ایشان بود.
دو تا تیر به سینه و یک تیر به پهلویش خورده بود. تشییع پیکرش هم در ایام فاطمیه شد.
آقا محمودرضا
صحبت های دختر
شهید مدافع حرم سید مصطفی صدر زاده
در اولین سالگرد شهادت پدرش
خــــــــادم الشـــــهداء
@khadem_shohda