مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۲۷۰ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

ازشــــــــــهداحاجــــــــــت بگیرید

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۱۳ ب.ظ


شهیدمدافع حــــــــــرم سجادعفتی

یک خانمی که خیلی هم در مسیر شهدا نبوده در گیر مشکلات بسیار زیادی در زندگی بود و زندگیش رو به نابودی و از هم پاشیدگی بوده  و در نا امیدی تمام هیچ راه حلی برای مشکلاتش پیدا نمیکرد در روز تشییع پیکر شهید مدافع حرم سجادعفتی با دلی شکسته و نا امید از همه جا رو به عکس شهید نموده و چنین گفته:

ای شهید سجاد عفتی اگر شما واقعا شهید راه خدا و امام حسین هستید از خدا بخواهید مشکلات زندگی من حل شود من هم به شما قول میدهم اگر مشکلات زندگیم با توسل به شما حل شود مسیر زندگیم را تغییر میدهم  و  با حجاب چادری می شوم.

راوی این توسل به شهید قسم می خورد که به فاصله چند روز ،معجزه وار تمامی مشکلات این خانم و خانواده اش حل شده و ایشان طبق قولی که به شهید داده کاملا با حجاب شده و مسیر زندگیش به سمت شهدا تغییر کرده است... معجزه این شهید بزرگوار را خیلی ها عیننا مشاهده نمودند. و حالا این خانم هر چند وقت یکبار برای تشکر و عرض ادب با گل و گلاب به زیارت این شهید بزرگوار می رود...

کانال شهید  @sajadeffatimodafeharam

شهادت۲۹آذر۹۴

@Shohadaye_Modafe_Haram 

سالروز ولادت دو شهید مدافع

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۹ ب.ظ



سالروز ولادت شهید مدافع حرم 

حسین امیدواری و شهید میثم نجفی گرامی باد

ولادت:۱۰ / اردیبهشت/۶۵ 

شهادت:۲۱/ دیماه /۹۴ 

 کانال شهدای مدافع حرم

https://telegram.me/joinchat/CBT8KzyFowlZRyuVEsN42Q


خاطره ایی از شهید پر افتخار وطن حاج محسن قوطاسلو .

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۱:۰۴ ب.ظ


بنده یکی از افسران یگان تکاور تهران هستم که از سال اول دانشگاه افسری امام علی(ع) با این شهید بزرگوار آشنا و بعد از مدتی دوستی صمیمی بین ما ایجاد شد . دوره ی چهارساله دانشگاه افسری برای هر دانشجویی که از این دانشگاه مقدس فارغ التحصیل بشه بیشترین و بهترین خاطره هاش رو به ارمغان میاره و در مدت تحصیل و خدمت در این دانشگاه دوره ی رنجر که در ترم آخر دانشگاه قبل از فارغ التحصیلی دانشجویان منتخب در سطح آمادگی و جسمانی بالا به این دوره اعزام میشوند که همونطور که قبلا عرض کردم در دوره ی تحصیلی دانشگاه دوره رنجر از اهمیت بالا و پرخاطره ترین ایام برای هر دانشجو میباشد . 

بزرگترین افتخار من هم این بود که سعادت این رو داشته باشم که در دوره ی تکاور و رنجری با ایشان همرزم شدم . بچه های نظامی و دانشجویان  دانشگاههای افسری میدونن که همرزم بودن یعنی از برادر به هم نزدیکتر بودن . چون یک تکاور در طول دوره اش فقط خودش و همرزمش. پا به پای هم و با کمک هم باید این دوره طاقت فرسا رو طی کنن. خلاصه من و شهید حاج محسن  در این دوره با توجه به دوستی صمیمی که از قبل با هم داشتیم در این دوره هم همرزم شدیم و خاطرات زیادی از ایشون دارم و قشنگترین خاطره از ایشون برای من زمانی بود که جفتمون با هم داوطلب شدیم برای اعزام به سوریه . البته یگان خدمتی ما با هم فرق میکرد ولی روز توجیه ماموریت در همان سالن محل اجتماع مدافعان با حاج محسن کنار هم نشسته بودیم . وقتی اون روز به محض ورود محسن رو دیدم واقعا خوشحال شدم و احساس تنهایی که ممکن بود در ماموریت برام پیش بیاد با دیدن محسن کاملا برطرف شد. از حال و هوای همدیگه پرسیدیم و قشنگترین جمله ایی که بهم گفت این بود که دستش رو انداخت گردن من و گفت قسمت رو می بینی دوره تکاور همرزم شدیم و الان هم توی سوریه خدا قسمت کنه همرزم میشیم . منم واقعا خوشحال بودم از اینکه محسن کنارم بود . 

به محسن گفتم تصمیمت واسه رفتن جدی ؟؟؟ 

با اطمینان گفت آره . تو چی؟؟

منم گفتم خب اگه تصمیمم جدی نبود الان که توی این جلسه نبودم!

دیدم واقعا خوشحال شد گفت از اینکه اونجا کنار هم هستیم خیلی خوشحالیم و امیدوارم سربلند برگردی!!!!

خب منم تعجب کردم گفتم من برگردم ؟؟؟!!!  پس خودت چی ؟ 

محسن با اون لبخندهای همیشگی نگاهم کرد و گفت '' من ! مطمئن باش شهید میشم '' 

منم گفتم هممون آرزوی شهادت داریم ولی همه چیز خواست خداست.

دوباره گفت خودم خواب دیدم و میدونم سند شهادتم امضاء شده . خب توی جلسه موقعیت نشد که خوابشو برام تعریف کنه و گفت بعدا برات مفصل میگم . با اتمام جلسه بعد از خداحافظی مفصل دیگه من محسن رو ندیدم. فقط قبل از رفتنش تلفنی زنگ زد و حلالیت طلبید و ناراحت از این بود که من باهاش اعزام نشدم ولی گفت اونجا منتظرت می مونم.  چون از طریق فرماندهان به من اطلاع داده شد که اعزام من عقب افتاده بود و با توجه به خیل داوطلب ها جزء گروههای بعدی شدم! الان آرزوم اینه که هرچه زودتر خدا قسمت کنه و اعزام بشم و اونجا در محل شهادت ایشون  بیاد این رفیق عزیز و این شهید با افتخار نماز به جا بیارم و انتقام دوستم رو از اون آدم های پست و حرامی بگیرم.

عشق شهادت سراپای وجودش رو گرفته بود و خودش با اطمینان قلبی از شهادتش آگاه بود . 

بخدا به حالش غبطه میخورم و ناراحتم که ازش جا موندم ولی خیلی افتخار میکنم که اولین شهید مدافع حرم ارتش رفیق صمیمی و همرزم تکاورم بود.

شادی روح همه ی شهدا  بویژه شهدای عزیز و غریب مدافع حرم صلوات

کودکۍ۴شهیدحرم ڪ باهم آسمانی شدند

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۹ ب.ظ


مادرم داد به من شیر بگفت 

به ابۍنفس وامۍیااباعبدالله

  کودکۍ۴شهیدحرم ڪ باهم آسمانی شدند

شهیدان 

محمدرضادهقان امیری

مسعودعسگری

احمداعطایی

سیدمصطفی موسوی

شهادت۹۴/۸/۲۱

@Shohadaye_Modafe_Haram 

شهید مدافع حرم حیدر ابراهیم خانی

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۵۳ ب.ظ

نحوه شهادت با موشک کورنت از فاصله نزدیک که پیکرش مانند اربابش 'حسیــــــن ع' شد

تاریخ شهادت ۹۵/۱/۱۴

محل شهادت العیس اطراف حلب

اهمیت به نمازازکودکی 

از سن کودکی نماز خواندن را شروع کرد و نمازشان را سروقت و اول وقت میخواندند، در نزدیکی های ظهر از معلمش اجازه می‌گرفته تا برود در مسجد هم مکبری کند هم نماز بخواند. وقتی هم که بزرگ شد هروقت که از ماموریت می آمد موقع اذان به مسجد میرفت تا نماز را سر وقت بخواند.

کانال شهید  @shahidebrahimkhani

@Shohadaye_Modafe_Haram


‎ هوا سرد بود تو خیابون یه لنگه پا ایستاده بودیم تا تو رو بیارن. ماشین که اومد خودمون رو رسوندیم نزدیکت. وقتی پیاده ات کردن و گذاشتنت زمین و یه راهرو باز کردن تا کوثر بیاد بالای سرت، دل تو دلم نبود. مبهوت بودم هم گریه داشتم و هم چشمه ی اشکم خشک بود . دوباره سر دست گرفتنت و تا میدان ساعت بردنت. برای آخرین بار زمین گذاشتنت تا بالای سرت نماز بخونن. شلوغ بود. حاج آقا که نماز رو شروع کرد یه نفر بی توجه به جمع خودشو رسوند بالا سرت زانو زد کنار تابوتت پیشونیش رو گذاشت رو تابوتت و آروم باهات حرف زد. شد سوژه ی عکاسا. . . الغرض  راستش فضولیم بد گل کرده محمود. پسره چی میگفت در گوشت؟ نه خداییش چی گفت بهت؟ چیزی خواست ازت؟ التماس دعا داشت یا خواهش کرده بود از طرفش سلام به کسی برسونی؟ نکنه سپرد بهت بری دنبال پروندش؟ چی گفت بهت داداش؟  چرا میپرسم؟  هیچی. همینطوری. البته هیچی هیچی هم نه. یه چیزی شده. اون پسره بود همون که الان گفتم میشناختیش؟ اسمش صادق بود. دیروز اونم پراش رو باز کرد اومد سمت شما. امروز آوردنش تبریز مثل روزی که تو رو آوردن. بازم رفقاش زیر تابوت رو گرفتن مثل خودت. حتما فردا هم میبرنش سمت میدون ساعت تا براش نماز بخونن. نمیدونم فردا نوبت کیه که سر بذاره رو تابوت اما اینبار تابوت صادق. محمود یه همسایه دیگه هم پیدا کردی و جمعتون داره تپل جمع میشه. خب بگو صادق در گوشت چی گفت دیگه....!!؟؟ . .  خوش به حالتون چقد ما عقبیم  محمودرضا میخوام در گوشت یه چی بگم گوشت رو بیار جلو رفیق ...

"نقل از صفحه یکى از دوستان شهید"

معرفی شهید سید مصطفی موسوی

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۴۴ ب.ظ


متولدسال۷۴  ولادت: تهران

شهادت: پنج شنبه۲۱آبان۹۴ شب اول صفر

محل شهادت: العیس حلب سوریه

نحوه شهادت: شلیک توپ جنگی 23 و ترکش بر قسمت های گلو، قلب و پهلو،چانه و پیشانی

سمت: بسیجی تکاور یگان: فاتحین تهران

سن: ۱۹ ساله تک پسر

رشته تحصیلی: دانشجوی رشته مهندسی مکانیک

الگوی شهید: شهید دفاع مقدس عباس بابایی

ویژگیهای شهید: 

متدین، آرام ، کم حرف، اهل عمل، مودب، درسخوان، بانظم، بخشنده، مهربان، ولایتمدار، مقلد رهبرمعظم له، معنوی گرا،مخلص، عزتمند، عاطفی، رقابت علمی ،دوری از معصی، عمل به واجبات، محب اهل بیت(ع)، مطیع والدین، بابصیرت، اجتماعی، مبتکر،خلاق، دقیق و حساس، پاکیزه، مرتب، خندان، غیرتمند، تلاشگر، شجاع، جسور، مستقل، محکم، معتقد، احساساتی، کم توقع، با معرفت، خوش پوش، کیفیت گرا و ...

علایــــــــــق شهید: 

درس و علم و اختراع،شرکت در فعالیت های فرهنگی،مذهبی، معنوی مدرسه، بسیج، هییت و مسجد محل،اهل سفر، کمک به دیگران،اهل مطالعه،پیگیر اخبار از تلویزیون حتی به زبان های انگلیسی و عربی، پیگیر سخنان رهبری به روز، شرکت در فعالیت های علمی، عاشق شخصیت هایی چون مقام معظم رهبری معظم، شهدا، شهید بابایی، عاشق پرواز و خلبانی، فعالیت های نظامی،عاشق مبارزه با اسراییل وعاشق شهادت

جمله ای ازشهید:

رویای اصلی من این است که خلبان شوم و با هواپیمای پر از مهمات به قلب تل آویو بزنم. من برای آمدن به اینجا برنامه ریزی کرده ام، همان طوری که برای حضورم در کرانه باختری برنامه دارم.

مزار بهشت زهرا قطعه۲۶ردیف۷۹شماره۱۶

کانال بانک اطلاعات شهدای مداقع حرم 


بسم رب الشهدا...

روز پنج شنبه ۲۶ فروردین ۹۴ بود که از همه خداحافظی کرد. از پدر، مادر،زن داداشش و علی کوچولو(برادرزاده ایشون) سپس برگشت و مادر رو صدا زد که مامان بیا باهتون کار دارم.

مادر میگفت: منو برد اتاق خودش و یه کاغذ بسته بندی شده بهم داد و گفت این وصیت نامه ی منه اگه برگشتم که هیچ، اگه برنگشتم باز کنید و بخونید.

سپس با ماشینِ من راهی مقری شدیم که قرار گذاشته شده بود و به بقیه خانواده هم گفت که دیگه شما نیایید.

 وقتی به محل مورد نظر رسیدیم و همه همرزماشون اومدن و موقع خداحافظی شد من عین دفعه قبل باهاشون خداحافظی و رو بوسی کردم ولی دیدم اینبار حامد گفت: داداش اینطوری نه! بیا قشنگ آغوشم و سینه ات رو بچسپون به سینم چون به دلم افتاده این آخرین دیداری هست که باهم داریم ...

سپس باهم روبوسی کردیم و رفت... که این آخرین دیدارمون شد.....

کانال شهید حامد جوانی

@alamdar13

کانال آرشیو خاطرات شهید

@shahid_javani

عصائب اهل الحق

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۲۷ ب.ظ


تو مسیر پیاده روی اربعین گروهایی میدیدیم از بچه های سوریه و حزب الله لبنان...

شیخ علی تا چشمش به این گروه ها می افتاد سریع میرفت سمتشون و سوال پیشچشون میکرد بلکه راهی پیدا کنه...

تو کربلا یه گروهی بود به نام "عصائب اهل الحق" که برای مقابله با تکفیری ها ثبت نام مردمی انجام میداد.

با حاجی رفتیم داخل چادر...من سرم گرمه پوسترای داخل چادر شد، به خودم که اومدم متوجه شدم حاجی کنارم نیست!

یه چشمی تو چادر چرخوندم، دیدم حاجی داره با چه شدتی به افسر عراقی  اصرار میکنه!

خیلی ترسیدم! فکر کردم عراقیه فهمیده حاجی پاسپورت نداره، میخواد دستگیرش کنه!

خیلی سریع رفتم پیشه حاجی و نفس زنون پرسیدم: حاجی چی شده؟؟؟

حاجی با یه چهره ی داغون و ناراحت : میگه ثبت نام فقط برای نیروهای مردمی عراقه، هر چی هم اصرارش میکنم میگه، ایرانی هارو ثبت نام نمیکنیم...

خشکم زد...

یاد جمله شهید همت افتادم :

" گمشده ای دارم و خویشتن را در قفس محبوس می بینم و می خواهم از قفس به

در آیم...

سیم های خاردار مانع اند!

من از دنیای ظاهر فریب مادیات و همه آنچه از خدا بازم می دارد متنفرم ..."

راوی: کمیل جمشیدی

اربعین 93

کانال شهید تمام زاده (ابوهادی_علی شلمچه)

کانال رسمی شیخ شهید

https://telegram.me/shahid_tamamzadeh_abo_hadi

پدر و پسر تو عملیات بصرالحریر باهم بودن...

شنبه, ۱۱ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۱۲:۱۶ ب.ظ

پدر شهید جعفری بعد از شهادت پسرش اینگونه سخن گفت :

پسرم در عشق بازی با خدا از من سبقت گرفت...او زودتر ازمن شهید شد درحالی که دیرتر از من آمده بود...

اون زمانی که از عملیات زنده برگشتیم،وقتی پدر شهید جعفری رو می دیدیم، سعی میکردیم چشممون تو چشم ایشون نیفته...سراغ فرزندشو از همه میگرفت...اونجا یاد این شعر افتادم:گلی گم کرده ام،میجویم او را...

به هر گل میرسم، می بویم او را...

تازه از همه بدتر اینکه پیکرش اونجا مونده بود...از بیقراری به خودش میپیچید و میگفت جواب خونواده رو چی بدم...

بعد از گذشت حدود یکسال...ماه گذشته، جنوب حلب، تو خط دیدمش که با انگیزه و ایمان قوی،در دل شب و پشت خاکریز که حدود 200 متر با دشمن فاصله داشتیم، ندای تکبیرش دل دشمن رو به لرزه می انداخت و تا صبح در مقابل تکفیریا رجز میخوند...

ضمنا رو جلد سر رسید فاطمیون تصویر این دو پدر و پسر نقش بسته...

ان شاالله خداوند ایشون رو برا اسلام حفظ و بر درجات فرزند شهیدشون بیافزاید...

شهید مدافع حرم ابوالفضل ر اه چمنی

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۹ ب.ظ



اخلاص شهید 

برای مثل یکی از بچه های محل ها که وضع مالی خوبی نداشت و زیاد متقد نبود بدون که ایت که بفهمه با هزینه خودش فرستاده کربلا  و روش کار کرد و این بچه الان نماز شب خون شده و هنوز نمیدونه که کی بردتش کربلا

خبر از شهادتش

خمس مالشو هم میداد ۲ روز اخر که رفت سوریه رفت بانک انصار حسابشو بسته خمسشو داده بود کاغذ رسید داده که:

( از همه شما پرسنل بانک رضایت دارم شهید ابوفضل راه چمنی) امضاء

شهادت ۹۵/۱/۱۸

@Shohadaye_Modafe_Haram 

دلنوشته شهید آبیاری

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۳۳ ب.ظ

دلنوشته شہید مدافع حرم جاوید الاثر عباس آبیاری ڪہ درسوریه نوشتہ است...

لبیڪ یا زینب

بسم الله الرحمن الرحیم

مردم این زمانہ ما را سرزنش میڪنند ڪہ ڪجا میرویم و براے چہ ڪسے میجنگیم ؟؟؟

اما اینان غافلند ڪہ ما خودمان قدم بر نمیداریم گویے مارا صدا میزنند ...

قلبمان پایمان را بہ حرڪت وا میدارد ...

جز اینڪہ دختر علے(ع) ، حضرت زهرا(س) وڪودڪ سہ سالہ حسین(ع) و... روے پیشانیمان مہر شہادت زده اند...

من جوابے جز این ندارم ڪہ خون ما رنگین تر از زینب(س) نیست...

خاطره درباره شهید اینانلو

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۲۵ ب.ظ




بسم الرب الزینب (س)

چطور آغاز کنم !!

از کجا بگم !!

از نگاه های با معنای حلما و یا از ...

چند وقتی هست که دلم بد جور هواتو کرده ، به دنبال نشانی گشتم اما از تو چیزی پیدا نکردم ، گفتم برم بهشت زهرا به یاد آخرین باری که باهم رفتیم.

رفتم اما به غیر از جای خالی تو چیزی ندیدم ، کنار مزار #محرم_ترک سوختم وقتی مرتضی گفت دلم بدجور برای محرم و محمد تنگ شده. 

محمد نداف که یک مصرع شعر فرستاد ...

یاد یکشنبه شب زمستانی افتادم ، با حبیب و اکبر کنار مزار شهدای مدافع حرم.

کنار مزار شوهر عمه ات شهید صفر خانی.

یاد وصیتی که کردی ، برق نگاه تو ...

اما باز هم دل تنگ تو هستم ، چون نمیدونم کجا باید به دنبالت بگردم کجا بیام بنشینم و درد دل کنم ...

رفیق روزهای سخت ، رفیق بی نشان ، رفیق روزهای تنهایی ..

شهید مدافع حرم محمد اینانلو 

https://telegram.me/joinchat/CW2b9zzQtAYsAtZ6-0HRjg

📞بیسیم چی👣

شهید علیرضا اسماعیلی فاطمیون

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۲۳ ب.ظ

 

شهید علیرضا اسماعیلی 

تاریخ شهادت 1 اسفند 1393

مزارش در گلزار شهدای بهشت زهرا قطعه 50

 @sh_fatemi

شهید مدافع حـــــرم ابوذر غواصـــــی

جمعه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۵، ۰۸:۰۵ ب.ظ

کلنا عباسک یا زینب سلام الله علیها 

تاریخ شهادت  بامداد ۱۵  فـــــروردین ۹۵

شهید درطول عمر با برکتشان با قران انس داشتند و نماز اول وقت بسیار محشور بودند. شغل شهید بتون ریزی ساختمان بود و همیشه دغدغه کسب حلال داشت. همیشه مقید بود نمازهایش را باعبا ودر مسجدجامع صحرارود اقامه بفرمایند. سه فرزندپسر ۲ و ۴ و ۶ ساله یادگار گذاشتند.

راهش پر رهرو باد...

@Shohadaye_Modafe_Haram