انگار محرم حاجت می داد
انگار محرم حاجت می داد
که همه رفتند و گرفتند...
زیارت قبر اولین
شهید مدافع حرم
(محرم ترک)
@MolazemanHaram69
انگار محرم حاجت می داد
که همه رفتند و گرفتند...
زیارت قبر اولین
شهید مدافع حرم
(محرم ترک)
@MolazemanHaram69
معرفی شهید
سلام رفقا
عباس آبیارے هستم.
۸دے ماه ۷۰در تهران به دنیا آمدم و از ۲ سالگی با تمام سلاح هاے انفرادے و گروهی با کمک پدر عزیزم آشنایی پیدا کردم
خیلی زیاد روحیه جهادے و مبارزه در راه خدا رو داشتم.
ارادت خاصی به شهدا داشتم خصوصا شهید بابایی شهید کشوری شهید کلهر .
همیشه نمازم را اول وقت میخواندم و تا جایی که امکان داشت امر به معروف میکردم.
بسیار غیرتی بودم مخصوصا روے حرم اهل بیت.
با جذبه بودم ولی خوشرو و کم حرف.
از ۱۰ سالگی عضو بسیج دانش آموزے شدم و بعد از دو سال عضو پایگاه مسجد امام جعفر صادق(ع) ، یک بسیجی نمونه و فعال بودم ، رفقا در بسیاری از مأموریت هاے بسیج شرکت کردم از جمله فتنه۸۸و...
در گردان عملیاتی امام حسین(ع)شهریار مشغول بودم.
دیپلم معمارے و تجربی را گرفتم ولی دانشگاه شرکت نکردم
سرباز گمنام امام زمان (عج) بودم
راستی رفقا در رشته هاے هاپکید و جدو و کونگ فو فعالیت داشتم و چند سالی استادے کردم . عاشق رشته هاے ورزشی بودم و خداوند کمکم کرد تا به خواستم که مقام اول کشورے بود چند بارے برسم.
از ۲۱ سالگی مشتاق بودم که براے دفاع از حرم به سوریه برم ولی چون تک پسر بودم و پدرم جانباز ۸سال دفاع مقدس بود مرا نمیبردند.
بعد از ۳سال تلاش به حرم امام حسین(ع)و حضرت عباس پناه بردم و از ایشان کمک خواستم و نذر کردم تا زمانی که پایم به حرم خانوم زینب نرسد آب به لبانم نزنم
فدای لبان تشنه اربابم حسین که نذرم را قبول کرد.
فرداے روزے که از کربلا برگشتم پدر عزیزم مرا همراه خود براے آموزش به پادگان برد و در کنار پدر بزرگوارم آموزش دیدم و بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲ دے ماه ۹۴ساعت ۱۱ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده بروم
بهترین لحظه عمرم بود از خوشحالی پریدم و سریع غسل شهادت کردم و راه افتادم
یک شب در دانشگاه امام حسین در قرنطینه بودم وسرانجام در ۱۳دے ماه ۹۴به سوریه اعزام شدم
۱۹دے ماه خواب حضرت زینب(س)را دیدم که مرا پسرم خطاب کرد و همراه خود در نور مرا برد.
همیشه آرزو داشتن روے شناسنامه ام مهر شهادت بخورد که خداوند مهربان در ۲۱ دے ماه ۹۴مرا به این آرزو رساند
پیکرم در سوریه ماند و بعد از ۵ماه و ۱۴ روز قسمتی از پیکرم به آغوش ملت شریف ایران برگشت
و در ۷تیر ماه مصادف با شهادت امام علی(ع)به خاک سپرده شدم
رفقا حواسمون بهتون هست ، ما زنده ایم...
یا علی مدد
@mashgheh_eshgh
شهید مدافع حرم داود مرادخانى؛
میگفت: "نماز مثل لیمو شیرین اگه اول وقت بخونی شیرین اما هرچه قدر از وقتش بگذره تلخ تر میشه. ببین لیمو شیرین رو شیرین دوست داری یا تلخ".
موقع اذان، الله اکبر را که میگفتند، تکبیر نمازش را میگفت!
این "نماز اول وقت" چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزء متعلقاتش بود.
دیدهاید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اول وقت همه همیشه همراه او بود!
چنان الله اکبر میگفت که انگار نماز آخرش را میخواند!
چنان با عشق نماز میخواند که گویی به آسمان وصل شده است!
میگفت: "هرچه دارم، از نماز دارم".
تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم.
@labbaykeyazeinab
شبی خواب دیدم یک آقا سید قد بلند به منزل ما آمد و یک انگشتر همراه داشت که آن را به من داد
انگشترش مردانه بود و در دستم بزرگ؛ به سید پس دادم ولی نگرفت و گفت پیشت امانت باشد؛ 9 ماه بعد از اون خواب بود که مهدی به دنیا آمد.
در سنین خردسالی وقتی خواهرانش از او میپرسیدند:
بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی، در پاسخ میگفت:
میخواهم شهید شوم!
یک روز بعد از نماز صبح به من گفت: مادر امروز میخواهم برای رفتن به سوریه ثبت نام کنم اجازه میدهی؟ راضی نبودم اما مهدی با اذن پدرش عازم شد و رفت
شب اول ماه رمضان بود که از طریق فضای مجازی تا سحر در ارتباط بودیم که بعدش گفت:
مادر جان من بروم سحری بخورم که میخواهیم برویم #شناسایی. بعد از آن دیگر پیام نداد
یک روز از سرکار آمدم خسته بودم و بخواب رفتم در خواب دیدم که در گلخانه به جای گل، پنبه میچینم و #مهدی با یک لباس زیبا ایستاده دارد مرا نگاه میکند
آمد جلو و گفت:
مادر عزیزم دیگر نیازی نیست بیای سرکار؛ پسرت ارباب شد؛ این را گفت و دست مرا بوسید و رفت و بعد از آن نگران مهدی شدم
شب 23 ماه مبارک رمضان بعد از سحری، مجدد آن سید را در خواب دیدم و گفت: دخترم آن امانتی که 19 سال پیش به تو داده بودم را آمده ام بگیرم...
فردای آن روز دخترم آمد و گفت:
مادر تماس گرفته اند و گفته اند مهدی زخمی شده و میخواهند به خانه بیاورندش
زدم زیر گریه و گفتم:
«مهدی زخمی نشده، شهید شده»
وقتی پیکر مهدی را آوردند و پیکرش را دیدم، همان انگشتری که آن سید در خواب به من داده بود و از من گرفت، در دست مهدی بود!
راوی: مادر شهید مدافع حرم سیدمهدی حسینی از شهدای لشکر فاطمیون.
کانال شهدای مدافع حرم
@mostafa_sadrzadeh
جواد الله ڪرم
متولد : ۶۰/۴/۲
شهادت : ۹۵/۲/۱۹
محل شهادت: خان طومان
راوی: همرزم شهید
تکنیک خاصی در نصیحت ڪردن داشتند
اگر ڪسی رو میخواست نصیحت ڪنه و اشتباهاتش رو به او گوشزد ڪنه، فوری یه جلسه بین بچه ها تشکیل میداد و خطای پیش آمده رو به جمع تذڪر میداد و برای اینکه ظن بچه ها به ڪسی نرود، دقیقا طرف خطاکار را مورد تعریف و تمجید قرار میداد تا نه تنها وی تخریب نشود، بلکه شخص خطاڪار به خطای خود پی ببرد و در صدد اصلاح ڪارش برآید و از اعتبارش هم چیزی ڪم نشود، گاها هم حتی به اعتبارش هم افزوده میشد.
راوی: برادر شهید
حقوق بشر شناس واقعی
حقوق افراد رو هم خوب میشناخت و هم به آنها خوب عمل میکرد، از مصافحه ، معانقه، بوسیدن دست پدر و مادر و پا دراز نکردن جلوی آنها تا رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی،معتقد بود ڪسی ڪه قوانین را رعایت نمیکند در حقیقت شرع را رعایت نمیکند .
راوی: همرزم شهید
سخت ڪوش در یادگیری امور جنگی
وقتی با هم می رفتیم تو منطقه تاڪید داشت ڪه باید عوارض زمین منطقه رو سریعا یادبگیریم. گاهی اوقات چند ساعت مونده به شروع عملیات دوباره منطقه و شرایط رو ڪنترل می ڪرد و تا چیزی را ڪامل یاد نمی گرفت اقدام به هیچ گونه عملی نسبت به آن نمیکرد و می گفت:ڪارایی لازم را برای این ڪار نداریم .
کانال شهدای مدافع حرم
@mostafa_sadrzadeh
خدایا تورا شکر می کنم به خاطر همه ی آن چیزهایی که به من ارزانی داشتی
تورا شکر می کنم که پدر و مادر خوب ، خانواده خوب ، همسر خوب و دوستان خوبی به من دادی و جسمی سالم دادی و روحی دادی که مدام در جوشش و کوشش است .
خدایا نمی دانم چگونه از تو تشکر کنم به خاطر همه ی درد و رنج هایی که بر من گاه و ناگاه فرود آورده و می آوری چرا که اگر این درد و رنج ها نبود هر آن بیم آن می رفت که لذتها بر نفسم شیرینی کند و از تو غافل شوم .
بار خدایا هیچگاه از مشکلات زندگی ناله نکرده ام چرا که می دانم هر غم و رنجی که به من می رسد همچون اکسیری است که ناخالصیهای وجودم را از بین می برد و مرا پاک و پاک تر می کند .
در این دنیای خاکی هر چه دنبال زیبایی و لذت گشتم زیباتر از محبت کردن و شاد کردن دل همنوع خود را نیافتم ،آنگاه که صفوان انسانی به درجه اعلا می رسد و محبت ومودت سبب می شود تا آدمی همنوع را بر خود مقدم شمارد و بذل مهر و محبت را در نهاد خود و دیگران پراکنده کند تا گلستانی از مهر و صفا پدیدار شد و قلب و روح آدمی در پناه شاخسار سر به فلک کشیده آن آرام گیرد و لحظه به لحظه خود را بیشتر از قبل شناخته و به معبود و مقصود خویش نزدیک تر شود .
خدایا از تو می خواهم چنانم کنی که حتی یک لحظه از حال آنان که زندگی را به رنج و سختی می گذرانند غافل نشوم و مرا توفیق شراکت در غمهای دیگران را بدهی و دوست دارم هر آنچه از حرام بر بدنم چسبیده است در اثر مشکلات و غم و درد آب شود ،حتی اگر تمامی رنجها و بلا های زمین و آسمان بر من فرود آید باز در این حال است که می گویم (جعلت فداک )
جاویدالاثر علی سلطانمرادی
مناجات شهید
@jamondegan
تصویر شهید محمد کیهانی بر پیکر شهید علی محمد قربانی در شهر حلب سوریه
@MolazemanHaram69
پست نگهبانی اش که تمام می شد
مجددا برای سرکشی به مواضع می رفت و کمتر می خوابید
می گفت: اگر یکساعت بیشتر بیدار بمانم یک نفر کمتر شهید میشود.
به نقل از همرزم شهید مدافع حرم
حسن رجایی فر
@shahid_rajaeefar
خــــــــاطره ای از شـــهــــید مشــــلب:
(راوی نورهان دقدوق
به نقل از دوست شهیداحمد مشلب
من همیشه با شهید احمد تو مسجدی که روبه روی ماست نماز میخوندم...
این اواخر شهید احمد علیرغم عادتش بعد از اینکه نمازشو تموم میکرد بلند میشد...!
من تعجب کردم از این حرکت که باید همیشه منتظر می موند که تسبیحات حضرت زهرا(س) رو بخونه بعد بره!
یه بار دنبالش رفتم به مدت ۳ روز که ملاحظه کردم
شهید احمد میرفت پیش یک مرد پیر( که آمدنش به نمازخونه مدتی مایه ی شگفت انگیزی واسه همه نمازخوانان بود) تا اون میز که روش نماز میخواند رو برای پیر مرد آماده کنه
شهیداحمدمحمد مشلب
کانال رسمی شهیداحمدمَشلَب
https://telegram.me/AHMADMASHLAB1995
با ذڪر «یازهرا» به میدان رفته ماییم
ما پاسدار حرمت آل عباییم
میلرزد از نام بلند فاطمیون
هر روز و شب پیوسته بر خود ڪوه صھیون
شیران میدانهای دشوار نبردیم
در رزم دشمن ما همه مردان مردیم
با خون نوشتیم این زمان مشقی دمشقی
عشق حسین است این جنون، به به چه عشقی
هندوڪشان سربلند شام رزمیم
پامیرهای محڪم میدان عزمیم
در پای زینب مرگ پامیری حیات است
این خونبھای جرعهای آب فرات است
آوارهایم اما پناه غربت شام
ماییم عباسِ لبِ عطشان ایتام
عباسها عباسهای تشنه لب ما
شیر دری همرزم ابطال العرب ما
از بامیان از بلخ از پامیر ماییم
در دست عباس علی شمشیر ماییم
دل در پناه زینب از آوارگی رست
پیمان یاری با ابالفضل علی بست
افراشت در هر سو به عزت، بیرق خون
در هر ڪجا پیچید نام فاطمیون
شاعر:علیمحمد مؤدب
ڪانال رسمی سردار «شـهیدرضا بخشی» فاتح
telegram.me/joinchat/DJP5pj3sxeJqr18_mBeo9Q
نگاهش که به عکست افتاد، چشمانش را ریز کرد...
زیر لب چیزی می گفت.. فهمیدم دقت می کند تا نامت را بداند ... خادم آستان قدس را می گویم...!
صدایم را بلند کردم و گفتم: داداشمه.. مثل شما خادم بوده.. شهید شد! سوریه..! زدنش..شبیه حضرت مادر.
دستش را دراز کرد و تصویرت را گرفت، یک لحظه به دلم افتاد تا بگویم: میشه امشب هرخدمتی که واسه مولا انجام میدین به نیابت داداشم باشه؟؟
ماتش برده بود، نگاهش غرق نگاهت شده بود. از بالا گفت: چی گفتید؟؟
تکرار کردم امشب به نیابت داداشم خادم باشید، میشه؟؟
دنیا را بهش داده بودم انگار!
غرق در خوشحالی و شعف جواب داد: بله حتما، با کمال میل...!
تصویرت را گرفتم و راه افتادم سمت ضریح..نگاهم را به مشبک های مضجع مولا گره زدم، تو را به سینه خود فشردم و خواندم به_نیابتت:
أشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدِ خَلْقِکَ أَجْمَعِینَ صَلاةً لا یَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَیْرُک....
دلنوشته
دهه کرامت
زیارت نیابتی
شهید مهدی طهماسبی
@pelak_sokhteh
─
بنده و شهید قربانی از حدود سال 1392 به طور جدی دنبال رفتن به سوریه بودیم، وقتی هم که بحث عراق پیش آمد، به ایشان گفتم حاجی بریم عراق،
گفت من سوریه را خیلی مهمتر از عراق میدانم؛ اولا" اینکه عراق مردم خوب و خصوصا" شیعیان زیادی دارد و خیلی به کمک ما نیازی ندارند، دوما" اهمیت سوریه از نظر موقعیت و شرایط، خیلی مهمتر از عراق است؛ سوریه خط مقدم جبهه مقاومت و پل ارتباطی ما با حزبالله است، به همین دلایل ایشان مصمم بود که فقط جهت اعزام به جبهه سوریه اقدام کنیم...
بالاخره تلاشهای ما نتیجه داد و مهرماه 1394 عازم سوریه شدیم.
@jamondegan
«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬
دهہ هفتادے
زینب فروتن همسر بزرگوار شهید روح الله قربانی , یک دهہ هفتادے است ڪہ طعمِ همسر شهید بودن را تجربہ ڪرده,و در میانِ هم دهہ اے هایش از خاطراتش سخن میگفت..
میگفت:
شهدای هشت سال دفاع مقدس رو سر ما جا دارن اما حضرت آقا گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن: 1.هجرت 2.جهاد
میگفت:
روح الله از درد آدما دردش می گرفت... نمیتونست بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیا کم و کوتاهه ها!
میگفت:
انقد به روح الله وابسته بودم ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم؛ اما حالا خودمو انداختم توو دامن خدا. اگه آدم مطمئن باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه!
میگفت:
وقتی ازدواج کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم شهیدبشه... روح الله همه زندگیم بود.
میگفت:
بچه ها خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ مراقب باشید جا نمونیم!
مردمو مطلع کنید از شهدای مدافع حرم... همه میگن میخواستن نرن... خیلی مظلوم واقع شدن... خود شهدا دعاتون میکنن!
میگفت:
سوریه که آزاد شده...باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید که توش بچه های شجاع واسه آزادکردن قدس پرورش داده بشه..میگفت:
هروقت خودمو آروم کنم، میگم اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه امام حسین بوده هرچند تو کجا و حضرت زینب؟!...
میگفت:
با خبر شهادت شهید همدانی خیلی بی تاب بودم، چند روز بعد روح الله بهم زنگ زد. بهش گفتم من خیلی گریه کردم واسه شهید همدانی؛ روح الله گفت: بعدازاین دیگه واسه خبر شهادت هیچ کس گریه نکن!
عاقبت بخیری آدما گریه نداره...
میگفت:
بعد از شهادت شهید صدرزاده روح الله زنگ زد بهم و گفت: ببین همسر مصطفی رو؛ چقدر محکم ه... تو هم دوست دارم اگه شهید شدم اینطوری باشیمیگفت:
روح الله واسه من مثل امامزاده بود؛ از قنوت های نمازش حاجت میگرفتم!
میگفت:
خیلی ها میگن شهید مرده، نیست دیگه کنارت اما من این روزا روح الله رو بیشتر از زمانی که کنارم بود دارمش؛ آدمایی که دنبال جسم ان شهادت رو مرگ میبینن... باید نگاه رو تغییر داد... ما خدا رو نمیبینیم و لمسش نمیکنیم اما همیشه باورداریم هست و کمکمون میکنه.
میگفت:
سوریه خط مقدم ایران...اگه شوهرای ما جلوی داعش اونجا مقاومت نمی کردند الان داعش وسط ایران بود
میگفت:
خیلی وقتا بهم میگن شوهرت شهید شده عوضش کلی پول و سهمیه و اینا بهتون میدن... بهشون میگم به ولله اگر دربرابر یک میلیارد حاضر باشید اضطراب ما رو به هنگام زنده بودن همسرامون و دلتنگی ما بعد از شهادتشون رو تحمل کنید.
میگفت:
روح الله همیشه میگفت زینب من به خاطر این چادر روی سرت دارم میجنگم، نیاد روزی که روو سرت نباشه.
میگفت:
خدا خودش توی قرآن گفته جهاد، مرگ هیچ کس رو جلو عقب نمیکنه... پس اگر هم نمیرفتن، اجلشون اون موقع بود...چه خوب که باشهادت رفتن...
میگفت:
چون راکت خورده بود به ماشین روح الله و شهید سرلک تقریبا هیچی ازشون برنگشت به ما فقط یه صورت از روح الله نشون دادن... .
میگفت:
ایشالا یه روز حلب میشه شلمچه... اردوی راهیان میریم سوریه و محل شهادت همسرامون رو میبینیم...
میگفت:
برامون دعاکنید که توو این راه صبور باشیم... ماهایی که عزیزترین کسمون همه چیزمون رو توو راه امام حسین دادیم...
.میگفت:
اگر یه چیز تو زندگیم باشه که به سبب اون توفیق پیداکردم که عنوان همسرشهید بگیرم، نماز اول وقته...
متولد دهه هفتاد بود اما ادبیاتش شده بود همان ادبیات همسران شهید در سالهای دهه شصت ... همان استحکام... همان دل قرص... همان شور و حال...
و من در تمام طول حرف زدن هایش به این فکر میکردم که او قد کشیده در همین دهه ای ست که میلیاردها میلیارد خرج همایش ها و سمینارهای بی حاصلى کرده اند که نکند تهاجم فرهنگی او و هم نسلانش را به بیراهه ببرد...
شهید روح الله قربانی
همسران شهدا شرمنده ایم
کانال شهدای مدافع حرم
@mostafa_sadrzadeh
« بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»
گذرے برسیره شهید
بخشندگی و سخاوت شهید
محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت
محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود
شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید
راوے : دوست شهید
شهید محمد حسین عطری
کانال شهدای مدافع حرم
@mostafa_sadrzadeh