مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

مدافعان حرم (پروانه های شهر دمشق)

در این وبلاگ شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) معرفی می شوند.

در این وبلاگ سعی می شود با معرفی شهدای مدافع حرم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س)، گوشه ای از رشادت های این غیور مردان به تصویر کشیده شود.

آخرین نظرات
پیوندهای روزانه

۱۴۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

انگار محرم حاجت می داد

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۹ ب.ظ

انگار محرم حاجت می داد

که همه رفتند و گرفتند...

زیارت قبر اولین

شهید مدافع حرم

(محرم ترک)

  @MolazemanHaram69

معرفی شهید مسیب زاده

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۳ ب.ظ

معرفی شهید

نام و نام خانوادگی : مرتضی مسیب‌ زاده

نام پدر: 

محل تولد: فردیس کرج

تاریخ تولد : ۶۱/۴/۲۳

تاریخ شهادت: ۹۵/۳/۱۴

محل شهادت: خلسه، سوریه

محل دفن: کرج

وصعبت تاهل: متاهل

تعداد فرزندان : ۱



زندگی نامه

 «مرتضی مسیب‌زاده» متولد تیرماه ۶۱ بود که برای دفاع از حریم اهل بیت(ع) به‌ عنوان مستشار نظامی عازم سوریه شد. او یکی از مربیان زبده نظامی بود که از استان البرز و اهل شهرستان فردیس کرج بود. از این شهید مدافع حرم یک دختر ۶ ساله به‌ نام نازنین‌ زینب به یادگار مانده است.

مراسم تشییع پیکر مطهر شهید مدافع حرم، مرتضی مسیب زاده صبح روز ۱۹ خرداد ۹۵ با حضور جمع کثیری از مردم شهید پرور کرج از میدان سپاه کرج به سمت امام زاده حسن و انتقال به شهرک وحدت و تشییع و خاکسپاری در گلزار شهدای سرحدآباد برگزار شد.



وصیت نامه



خاطرات و گزارشات

همرزم شهید

 سید حسن انتظاری، یک جانباز قطع نخاعی مدافع حرم است. او همچنین دوست، همکار و همرزم شهیدان مدافع حرم، مرتضی مسیب زاده و شهید رضا خرمی است که حالا برای وداع با رفقای همرزمش کنار تابوت آن‌ها ایستاده است و اشک می‌ریزد. او در گفتگو با خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم با اشاره به ویژگی‌های شخصیتی این شهدا می‌گوید: زمانی که من با آقا مرتضی کار می‌کردم، می‌دیدم که همیشه در کارش آدم پرتلاشی بود. با دل کار می‌کرد و هیچوقت در کار کم نمی‌گذاشت. در مدت همکاری با او، همیشه قوت قلبی برای من بود. به ما دلگرمی و امید می‌داد تا کار را تا آخر انجام دهیم. روحیه بسیجی و فرهنگی داشت. در همه زمینه‌ها فعال بود. در کارهای فرهنگی به شدت تلاش و در راه اعتلای انقلاب کار می‌کرد. این روحیه بسیجی را به تمام معنا در خود پرورش داده بود. مدتی هم با آقا رضای خرمی همراه بودم. او بسیار در کارش متخصص و یک مربی خوب بود. واقعا حیف که این چنین بچه‌هایی را از دست دادیم. خلأ وجودشان قابل جبران نیست. آقا رضا بچه خونگرم، دلسوز، بسیجی و ولایی بود. همه این خصوصیات در شهدای ما موج می‌زند. خوشا به سعادتشان. این‌ها کسانی بودند که با جان و دل پای کار ایستادند تا لحظه آخر که با خون خودشان این حرکت را تایید کردند و نشان دادند قابل بودند که خداوند انتخابشان کرد و خوشا به سعادتشان که شهید شدند.
انتظاری با اشاره به همراهی با این شهدا می‌گوید: افتخار می‌کنم که در کنار این عزیزان بودم و مدتی را کنار این عزیزان زندگی و از نفس ولایی آن‌ها استفاده کردم. خدا را شاکر هستم که در این راه شهیدان ما به امامشان حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای لبیک گفتند و از حرم بی بی زینب(س) دفاع کردند و در این راه جان عزیزشان را تقدیم اسلام و انقلاب کردند. دعا می‌کنیم که انشاالله خداوند ما را پیرو این عزیزان قرار بدهد تا در آن دنیا شرمنده شهیدانمان نباشیم. این انقلابی که شهدا به دستمان امانت دادند را به انقلاب صاحب الزمان(عج) برسانیم. این عزیزان ثابت کردند که اگر در روز عاشورا در کنار اربابشان آقا امام حسین(ع) بودند، کم نمی‌گذاشتند و عاشقانه در راه مولایشان جانشان را هدیه می‌کردند. با شهادتشان ثابت کردند که یاران واقعی مولا هستند. انشاالله پرچم اسلام در سراسر دنیا گسترده شود و بتوانیم اسلام واقعی را در مقابل اسلام تکفیری و دروغینی که آمریکایی ها دارند به دنیا نشان می‌دهند، معرفی کنیم.

مادر شهید
مادر شهید رضا خرمی لحظه‌ای ارام و قرار ندارد. زبان گرفته و با تنها پسرش که حالا به شهادت رسیده، صحبت می‌کند. چند جمله‌ای بیشتر نمی‌‌تواند از فرزندش یاد کند. از خصوصیات اخلاقی رضا خرمی چنین می‌گوید: پسرم فامیل دوست، مومن و نمازخوان بود. آرزوی شهادت داشت. خیلی رهبر را دوست داشت. من یک پسر و ۶ دختر دارم. کاش باز هم پسری داشتم و او را برای رهبر می‌فرستادم. بچه جنوب شهر است و خودش خواسته همین جنوب شهر او را به خاک بسپارند. همه‌اش در سوریه پیش آقای سلیمانی بود. چقدر آقای سلیمانی را دوست داشت. کاش باز هم فرزند داشتم و به کمک آقای سلیمانی می‌فرستادم. همه‌اش می‌گفت مادر به خدا توکل کن. می‌گفتم من تو را به ابوالفضل می‌سپارم.

خواهر شهید

خواهر شهید خرمی نیز در تکمیل صبحت‌های مادرش چند جمله ای سخن می‌گوید. وقتی می‌خواهد خود را معرفی کند. نه اسمی می‌گوید و نه فامیل. فقط با آه جانسوزی با صدای بلند می‌”وید: خواهر شهید رضا خرمی و بعد بلافاصله می‌گوید هیچ وقت فکر نمی‌کردم روزی خودم را اینگونه معرفی کنم. اما با همه غمی که بر دلش سنگینی می‌کند به افتخار شهادت رضا اشاره می‌کند و می‌گوید: این گل پر پر ما هدیه به رهبر ماست. خدا کند از ما قبول کنند. مادر من یک علی اکبر داده است. حالا که برادرم شهید شده، می‌فهمیم حضرت زینب(س) چه کشیده است. مقام شهادت لیاقت برادرم بوده است. برای مادرم و خانواده‌اش صبر می‌خواهیم. جز زیبایی واقعا چیزی ندیدیم. افتخار پیدا کردیم به همراه درجه شهادت رضا چندین درجه هم ما بالا رفتیم. حالا هم خدا را شکر می‌کنیم و فقط از او صبر می‌‌خواهیم.

پدر شهید

پدر شهید مسیب‌زاده که خود بازنشسته نیروهای مسلح است. او از روش و منش پدرانی که فرزندان خود را در جبهه سوریه تقدیم اسلام کرده‌اند، می‌گوید: من بازنشسته نیروهای مسلح و یک سرباز ۳۰ سال خدمت کرده هستم. هنوز هم سرباز آقا و رهبرم هستم. اگر ده تا فرزند مثل مرتضی داشته باشم، به همه سفارش می‌کنم که به جبهه بروید. زبانمان لال شود اگر بگوییم چرا رفت؟ این چرا گفتن در شأن ما نیست. اهل ولا برای دادن جان در راه خدا چرا نمی‌آورد. آقاجان، مطمئن باش حاج مرتضی‌ها صف کشیده‌اند تا تک تک فدائی شوند. ما خیلی کوچکتر از آن هستیم که بخواهیم بگوییم سرباز تو هستیم. ما را دعا کن که بتوانیم حرمت شهید را حفظ کنیم. خدا ان‌شاءالله پشت و پناه آقایمان باشد. ما همه پیر و جوان تا آخرین قطره خونمان در این راه ایستاده‌ایم. هدف تو هدف ماست. راه تو راه امام خمینی(ره) است.
این پدر شهید با اشاره به ویژگی‌های اخلاقی و رفتاری مرتضی، از توجه او به جزئیات و محبتی که به سایرین می‌کرد چنین می‌گوید: خیلی پخته و باتجربه و کارکشته عمل می‌کرد. در مسیر جهاد خیلی جدی بود. امکان نداشت به خانه بیاید و دست مادرش را نبوسد. من به او می‌گفتم “هوای مادر را داشته باش. او عاطفی‌تر از پدرت است”. نوجوان‌ها در مسجد دورش جمع می‌شدند و با او معاشرت می‌کردند. یک نوجوانی از دیشب خانه ما را ترک نکرده بود، اول صبح دیدم پشت در خانه است. گفتم: «چرا اینجایی؟» گفت: «من دوست آقا مرتضی بودم.» گفتم: «آخر سن و سالت به او نمی‌خورد.» گفت: «ما با آقا مرتضی رفیق روحانی بودیم». مرتضی برای ماه عسلش به زیارت خانه خدا رفت. خانواده همسرش هم مکتبی و مذهبی است.
پدر شهید مرتضی مسیب‌زاده آخرین سفارش‌های فرزندش را به خاطر می‌آورد. هرچند هنوز وصیت‌نامه او به دستش نرسیده است، اما وصایای شفاهی شهید هم برای پدر ماندگار است. او در این زمینه می‌گوید: آخرین تلفنش ۵شنبه بود و جمعه ۱۴ خرداد ماه به شهادت رسید. توصیه آخرش این بود که مواظب نازنین‌زهرای ۶ساله او باشیم و به او سر بزنیم. می‌گفت: «ما نرویم جبهه پس چه‌کسی به جبهه برود؟» سفارشش این بود که رهبر را تنها نگذاریم. حالا روزگاریست که می‌توانیم بگوییم در باغ شهادت باز است و بعد از سال‌ها خاتمه جنگ تحمیلی، مرتضی‌های زیادی داریم که در سوریه به شهادت می‌رسند. همچنان افراد زیادی در صف جهاد ایستاده‌اند.
وقتی از صحنه جنگ و جهاد سخن می‌گوید، فرقی میان آن با مبارزه در هشت سال دفاع مقدس نمی‌بیند. پدر معتقد است برای حضور در سوریه دلایل زیادی داریم. او درباره علت حضور فرزندش در سوریه و شهادت در آنجا می‌گوید: حضرت عباس(ع) که نیست از حرم حضرت زینب(س) دفاع کند، عباس‌های روزگار باید بروند. اگر برکت خون این عزیزان نبود الآن این کافران و از خدا بی خبرها در حرم مولا امیرالمؤمنین(ع) هم لودر انداخته بودند، سامرا و نجف و کربلا را با لودر تخت کرده بودند، همچنان که حرم پیامبران و مسجدها را ویران کردند. تکفیری‌ها سربازان استعمارند. ما به‌کوری چشم منافقین و به‌کوری چشم اسرائیل از همه نهضت‌های آزادی‌بخش حمایت می‌کنیم. رهبرمان این حرف را می‌گوید. ما لبیک گفته‌ایم و تا آخر هم پایش ایستاده‌ایم. ان‌شاءالله ریشه منافقین کنده خواهد شد. دشمنان ما با این وضعیت ابتذالی که در پیش گرفته‌اند ریشه‌کن شدنشان زیاد طول نمی‌کشد. اینان دشمنان خدا و دشمنان دین اسلام هستند. امام خمینی(ره) بعد از شهادت شهید مطهری گفت: «بکشید ما را که ملت ما بیدارتر می‌شوند.» این سلسله همچنان ادامه دارد و ملت بیدارتر می‌شود. زن و مرد و کوچک و بزرگ آماده هستند.

همیشه آرزو داشتن روے شناسنامه ام مهر شهادت بخورد

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۴۱ ب.ظ


سلام رفقا

عباس آبیارے هستم.

۸دے ماه ۷۰در تهران به دنیا آمدم و از ۲ سالگی با تمام سلاح هاے انفرادے و گروهی با کمک پدر عزیزم آشنایی پیدا کردم 

خیلی زیاد روحیه جهادے و مبارزه در راه خدا رو داشتم.

ارادت خاصی به شهدا داشتم خصوصا شهید بابایی شهید کشوری  شهید کلهر .

همیشه نمازم را اول وقت میخواندم و تا جایی که امکان داشت امر به معروف میکردم.

بسیار غیرتی بودم مخصوصا روے حرم اهل بیت.

با جذبه بودم ولی خوشرو و کم حرف.

از  ۱۰ سالگی عضو بسیج دانش آموزے شدم و بعد از دو سال عضو پایگاه مسجد امام جعفر صادق(ع) ، یک بسیجی نمونه و فعال بودم ، رفقا در بسیاری از مأموریت هاے بسیج شرکت کردم از جمله فتنه۸۸و...

در گردان عملیاتی امام حسین(ع)شهریار مشغول بودم.

دیپلم معمارے و تجربی را گرفتم ولی دانشگاه شرکت نکردم 

سرباز گمنام امام زمان (عج) بودم

راستی رفقا در رشته هاے هاپکید و جدو و کونگ فو فعالیت داشتم و چند سالی استادے کردم . عاشق رشته هاے ورزشی بودم و خداوند کمکم کرد تا به خواستم که مقام اول کشورے بود چند بارے برسم.

از ۲۱ سالگی مشتاق بودم که براے دفاع از حرم به سوریه برم ولی چون تک پسر بودم و پدرم جانباز ۸سال دفاع مقدس بود مرا نمیبردند.

بعد از ۳سال تلاش به حرم امام حسین(ع)و حضرت عباس پناه بردم و از ایشان کمک خواستم و نذر کردم تا زمانی که پایم به حرم خانوم زینب نرسد آب به لبانم نزنم

فدای لبان تشنه اربابم حسین که نذرم را قبول کرد.

فرداے روزے که از کربلا برگشتم پدر عزیزم مرا همراه خود براے آموزش به پادگان برد و در کنار پدر بزرگوارم آموزش دیدم و بعد از یک ماه در تاریخ ۱۲ دے ماه ۹۴ساعت ۱۱ظهر تماس گرفتند که سریع به محل گفته شده بروم 

بهترین لحظه عمرم بود از خوشحالی پریدم  و سریع غسل شهادت کردم و راه افتادم

یک شب در دانشگاه امام حسین در قرنطینه بودم وسرانجام در ۱۳دے ماه ۹۴به سوریه اعزام شدم

۱۹دے ماه خواب حضرت زینب(س)را دیدم که مرا پسرم خطاب کرد و همراه خود در نور مرا برد.

همیشه آرزو داشتن روے شناسنامه ام مهر شهادت بخورد که خداوند مهربان در ۲۱ دے ماه ۹۴مرا به این آرزو رساند

پیکرم در سوریه ماند و بعد از ۵ماه و ۱۴ روز قسمتی از پیکرم به آغوش ملت شریف ایران برگشت

و در ۷تیر ماه مصادف با شهادت امام علی(ع)به خاک سپرده شدم

رفقا حواسمون بهتون هست ، ما زنده ایم...

یا علی مدد

@mashgheh_eshgh

می‌گفت: "هرچه دارم، از نماز دارم

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۷:۳۸ ب.ظ

 

شهید مدافع حرم داود مرادخانى؛

می‌گفت: "نماز مثل لیمو شیرین اگه اول وقت بخونی شیرین اما هرچه قدر از وقتش بگذره تلخ تر میشه. ببین لیمو شیرین رو شیرین دوست داری یا تلخ".

موقع اذان، الله اکبر را که می‌گفتند، تکبیر نمازش را می‌گفت! 

این "نماز اول وقت" چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزء متعلقاتش بود.

دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اول وقت همه همیشه همراه او بود!

چنان الله اکبر می‌گفت که انگار نماز آخرش را می‌خواند!

چنان با عشق نماز می‌خواند که گویی به آسمان وصل شده است!

می‌گفت: "هرچه دارم، از نماز دارم". 

تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم.

 @labbaykeyazeinab

میخواهم شهید شوم!

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۲۲ ب.ظ


شبی خواب دیدم یک آقا سید قد بلند به منزل ما آمد و یک انگشتر همراه داشت که آن را به من داد

انگشترش مردانه بود و در دستم بزرگ؛ به سید پس دادم ولی نگرفت و گفت پیشت امانت باشد؛ 9 ماه بعد از اون خواب بود که مهدی به دنیا آمد.

در سنین خردسالی وقتی خواهرانش از او میپرسیدند:

بزرگ شدی میخواهی چکاره شوی، در پاسخ میگفت:

میخواهم شهید شوم!

یک روز بعد از نماز صبح به من گفت: مادر امروز میخواهم برای رفتن به سوریه ثبت نام کنم اجازه میدهی؟ راضی نبودم اما مهدی با اذن پدرش عازم شد و رفت

شب اول ماه رمضان بود که از طریق فضای مجازی تا سحر در ارتباط بودیم که بعدش گفت:

مادر جان من بروم سحری بخورم که میخواهیم برویم #شناسایی. بعد از آن دیگر پیام نداد

یک روز از سرکار آمدم خسته بودم و بخواب رفتم در خواب دیدم که در گلخانه به جای گل، پنبه میچینم و #مهدی با یک لباس زیبا ایستاده دارد مرا نگاه میکند

آمد جلو و گفت:

مادر عزیزم دیگر نیازی نیست بیای سرکار؛ پسرت ارباب شد؛ این را گفت و  دست مرا بوسید و رفت و بعد از آن نگران مهدی شدم

شب 23 ماه مبارک رمضان بعد از سحری، مجدد آن سید را در خواب دیدم و گفت: دخترم آن امانتی که 19 سال پیش به تو داده بودم را آمده ام بگیرم...

فردای آن روز دخترم آمد و گفت:

مادر تماس گرفته اند و گفته اند مهدی زخمی شده و میخواهند به خانه بیاورندش

زدم زیر گریه و گفتم:

«مهدی زخمی نشده، شهید شده»

وقتی پیکر مهدی را آوردند و پیکرش را دیدم، همان انگشتری که آن سید در خواب به من داده بود و از من گرفت، در دست مهدی بود!

راوی: مادر شهید مدافع حرم سیدمهدی حسینی از شهدای لشکر فاطمیون.

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh


تکنیک خاصی در نصیحت ڪردن داشتند

سه شنبه, ۱۰ مرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۰۵ ب.ظ


جواد الله ڪرم

 متولد : ۶۰/۴/۲

 شهادت : ۹۵/۲/۱۹

محل شهادت: خان طومان

راوی: همرزم شهید

تکنیک خاصی در نصیحت ڪردن داشتند

اگر ڪسی رو میخواست نصیحت ڪنه و اشتباهاتش رو به او گوشزد ڪنه، فوری یه جلسه بین بچه ها تشکیل میداد و خطای پیش آمده رو به جمع تذڪر میداد و برای اینکه ظن بچه ها به ڪسی نرود، دقیقا طرف خطاکار را مورد تعریف و تمجید قرار میداد تا نه تنها وی تخریب نشود، بلکه شخص خطاڪار به خطای خود پی ببرد و در صدد اصلاح ڪارش برآید و از اعتبارش هم چیزی ڪم نشود، گاها هم حتی به اعتبارش هم افزوده میشد.

راوی: برادر شهید 

حقوق بشر شناس واقعی

حقوق افراد رو هم خوب میشناخت و هم به آنها خوب عمل میکرد، از مصافحه ، معانقه، بوسیدن دست پدر و مادر و پا دراز نکردن جلوی آنها تا رعایت قوانین راهنمایی و رانندگی،معتقد بود ڪسی ڪه قوانین را رعایت نمیکند در حقیقت شرع را رعایت نمیکند .

راوی: همرزم شهید 

سخت ڪوش در یادگیری امور جنگی

وقتی با هم می رفتیم تو منطقه تاڪید داشت ڪه باید عوارض زمین منطقه رو سریعا یادبگیریم. گاهی اوقات چند ساعت مونده به شروع عملیات دوباره منطقه و شرایط رو ڪنترل می ڪرد و تا چیزی را ڪامل یاد نمی گرفت اقدام به هیچ گونه عملی نسبت به آن نمیکرد و می گفت:ڪارایی لازم را برای این ڪار نداریم .

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh


فرازهایی از مناجات شهید علی سلطانمرادی

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۶ ب.ظ


خدایا تورا شکر می کنم به خاطر همه ی آن چیزهایی که به من ارزانی داشتی 

تورا شکر می کنم که پدر و مادر خوب ، خانواده خوب ، همسر خوب و دوستان خوبی به من دادی و جسمی سالم دادی و روحی دادی که مدام در جوشش و کوشش است .

خدایا نمی دانم چگونه از تو تشکر کنم به خاطر همه ی درد و رنج هایی که بر من گاه و ناگاه فرود آورده و می آوری چرا که اگر این درد و رنج ها نبود هر آن بیم آن می رفت که لذتها بر نفسم شیرینی کند و از تو غافل شوم .

بار خدایا هیچگاه از مشکلات زندگی ناله نکرده ام چرا که می دانم هر غم و رنجی که به من می رسد همچون اکسیری است که ناخالصیهای وجودم را از بین می برد و مرا پاک و پاک تر می کند . 

در این دنیای خاکی هر چه دنبال زیبایی و لذت گشتم زیباتر از محبت کردن و شاد کردن دل همنوع خود را نیافتم ،آنگاه که صفوان انسانی به درجه اعلا می رسد و محبت ومودت سبب می شود تا آدمی همنوع را بر خود مقدم شمارد و بذل مهر و محبت را در نهاد خود و دیگران پراکنده کند تا گلستانی از مهر و صفا پدیدار شد و قلب و روح آدمی در پناه شاخسار سر به فلک کشیده آن آرام گیرد و لحظه به لحظه خود را بیشتر از قبل شناخته و به معبود و مقصود خویش نزدیک تر شود .

خدایا از تو می خواهم چنانم کنی که حتی یک لحظه از حال آنان که زندگی را به رنج و سختی می گذرانند غافل نشوم و مرا توفیق شراکت در غم‌های دیگران را بدهی و دوست دارم هر آنچه از حرام بر بدنم چسبیده است در اثر مشکلات و غم و درد آب شود ،حتی اگر تمامی رنجها و بلا های زمین و آسمان بر من فرود آید باز در این حال است که می گویم (جعلت فداک )

جاویدالاثر علی سلطانمرادی

مناجات شهید 

@jamondegan

"شهیدی بر بالین شهیدی دیگر"

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۴ ب.ظ



 تصویر شهید محمد کیهانی بر پیکر شهید علی محمد قربانی در شهر حلب سوریه

 @MolazemanHaram69

یک نفر کمتر شهید میشود

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۲ ب.ظ


پست نگهبانی اش که تمام می شد 

مجددا برای سرکشی به مواضع می رفت و کمتر می خوابید 

می گفت: اگر یکساعت بیشتر بیدار بمانم یک نفر کمتر شهید میشود.

به نقل از همرزم شهید مدافع حرم 

حسن رجایی فر 

@shahid_rajaeefar

خدمت به خلق الله

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۲۰ ب.ظ

‍ خــــــــاطره ای از شـــهــــید مشــــلب:

(راوی نورهان دقدوق 

 به نقل از دوست شهیداحمد مشلب

من همیشه با شهید احمد تو مسجدی که روبه روی ماست نماز میخوندم...

این اواخر شهید احمد علیرغم عادتش بعد از اینکه نمازشو تموم میکرد بلند میشد...! 

من تعجب کردم از این حرکت که باید همیشه  منتظر می موند که تسبیحات حضرت زهرا(س) رو بخونه بعد بره!

 یه بار دنبالش رفتم به مدت ۳ روز که ملاحظه کردم 

 شهید احمد میرفت پیش یک مرد پیر( که آمدنش به نمازخونه مدتی مایه ی شگفت انگیزی واسه همه نمازخوانان بود) تا اون میز که روش نماز میخواند  رو برای پیر مرد آماده کنه


شهیداحمدمحمد مشلب

کانال رسمی شهیداحمدمَشلَب

https://telegram.me/AHMADMASHLAB1995

سروده شاعر ایرانی در وصف شیرمردان فاطمیون

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۶ ب.ظ


با ذڪر «یازهرا» به میدان رفته ماییم

ما پاسدار حرمت آل عباییم

می‌لرزد از نام بلند فاطمیون

هر روز و شب پیوسته بر خود ڪوه صھیون

شیران میدان‎های دشوار نبردیم

در رزم دشمن ما همه مردان مردیم

با خون نوشتیم این زمان مشقی دمشقی

عشق حسین است این جنون، به به چه عشقی

هندوڪشان سربلند شام رزمیم

پامیرهای محڪم میدان عزمیم

در پای زینب مرگ پامیری حیات است

این خون‌بھای جرعه‎ای آب فرات است

آواره‎ایم اما پناه غربت شام

ماییم عباسِ لبِ عطشان ایتام

عباس‎ها عباس‎های تشنه لب ما

شیر دری همرزم ابطال العرب ما

از بامیان از بلخ از پامیر ماییم

در دست عباس علی شمشیر ماییم

دل  در پناه  زینب از آوارگی رست

پیمان یاری با ابالفضل علی بست

افراشت در هر سو به عزت، بیرق خون

در هر ڪجا پیچید نام فاطمیون

شاعر:علی‌محمد مؤدب

ڪانال رسمی سردار «شـ‌هیدرضا بخشی» فاتح

telegram.me/joinchat/DJP5pj3sxeJqr18_mBeo9Q

زیارت نیابتی

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۱۱ ب.ظ


نگاهش که به عکست افتاد، چشمانش را ریز کرد...

زیر لب چیزی می گفت.. فهمیدم دقت می کند تا نامت را بداند ... خادم آستان قدس را می گویم...!

صدایم را بلند کردم و گفتم: داداشمه.. مثل شما خادم بوده.. شهید شد! سوریه..! زدنش..شبیه حضرت مادر.

دستش را دراز کرد و تصویرت را گرفت، یک لحظه به دلم افتاد تا بگویم: میشه امشب هرخدمتی که واسه مولا انجام میدین به نیابت داداشم باشه؟؟

ماتش برده بود، نگاهش غرق نگاهت شده بود. از بالا گفت: چی گفتید؟؟

تکرار کردم امشب به نیابت داداشم خادم باشید، میشه؟؟

دنیا را بهش داده بودم انگار!

غرق در خوشحالی و شعف جواب داد: بله حتما، با کمال میل...!

تصویرت را گرفتم و راه افتادم سمت ضریح..نگاهم را به مشبک های مضجع مولا گره زدم، تو را به سینه خود فشردم و خواندم به_نیابتت:

أشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَشْهَدُ أَنْ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ وَ أَنَّهُ سَیِّدُ الْأَنْبِیَاءِ وَ الْمُرْسَلِینَ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِکَ وَ رَسُولِکَ وَ نَبِیِّکَ وَ سَیِّدِ خَلْقِکَ أَجْمَعِینَ صَلاةً لا یَقْوَى عَلَى إِحْصَائِهَا غَیْرُک....

دلنوشته

دهه کرامت

زیارت نیابتی

شهید مهدی طهماسبی

 @pelak_sokhteh

  ─

بنده و شهید قربانی از حدود سال 1392 به طور جدی دنبال رفتن به سوریه بودیم، وقتی هم که بحث عراق پیش آمد، به ایشان گفتم حاجی بریم عراق، 

گفت من سوریه را خیلی مهمتر از عراق می‌دانم؛ اولا" اینکه عراق مردم خوب و خصوصا" شیعیان زیادی دارد و خیلی به کمک ما نیازی ندارند، دوما" اهمیت سوریه از نظر موقعیت و شرایط، خیلی مهمتر از عراق است؛ سوریه خط مقدم جبهه مقاومت و پل ارتباطی ما با حزب‌الله است، به همین دلایل ایشان مصمم بود که فقط جهت اعزام به جبهه سوریه اقدام کنیم...

بالاخره تلاش‌های ما نتیجه داد و مهرماه 1394 عازم سوریه شدیم.

@jamondegan

یه روز حلب میشه شلمچه..

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۳ ب.ظ


«بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»↬

دهہ هفتادے

زینب فروتن همسر بزرگوار شهید روح الله قربانی , یک دهہ هفتادے است ڪہ طعمِ همسر شهید بودن را تجربہ ڪرده,و در میانِ هم دهہ اے هایش از خاطراتش سخن میگفت..

میگفت:

شهدای هشت سال دفاع مقدس رو سر ما جا دارن اما حضرت آقا گفتن مدافعین حرم دو تا اجر دارن: 1.هجرت 2.جهاد

میگفت:

روح الله از درد آدما دردش می گرفت... نمیتونست بی تفاوت باشه . روزی نبود که نگه دنیا کم و کوتاهه ها!

میگفت:

انقد به روح الله وابسته بودم ک حتی یه گیره روسری بدون روح الله نمیخریدم؛ اما حالا خودمو انداختم توو دامن خدا. اگه آدم مطمئن باشه خدایی هست، پشت سرشو حتی نگاه نمیکنه!

میگفت:

وقتی ازدواج کردیم حتی یک درصد هم فکر نمیکردم همسرم شهیدبشه... روح الله همه زندگیم بود.

میگفت:

بچه ها خونه های بی مرد داره تکرار میشه؛ مراقب باشید جا نمونیم!

مردمو مطلع کنید از شهدای مدافع حرم... همه میگن میخواستن نرن... خیلی مظلوم واقع شدن... خود شهدا دعاتون میکنن!

میگفت:

سوریه که آزاد شده...باید شماها زندگی هایی رو شروع کنید که توش بچه های شجاع واسه آزادکردن قدس پرورش داده بشه..میگفت:

هروقت  خودمو آروم کنم، میگم اگه همه کس و همه چیزتو از دست دادی، خدا رو شکر که واسه امام حسین بوده هرچند تو کجا و حضرت زینب؟!...

میگفت:

با خبر شهادت شهید همدانی خیلی بی تاب بودم، چند روز بعد روح الله بهم زنگ زد. بهش گفتم من خیلی گریه کردم واسه شهید همدانی؛ روح الله گفت: بعدازاین دیگه واسه خبر شهادت هیچ کس گریه نکن!

عاقبت بخیری آدما گریه نداره...

میگفت:

بعد از شهادت شهید صدرزاده روح الله زنگ زد بهم و گفت: ببین همسر مصطفی رو؛ چقدر محکم ه... تو هم دوست دارم اگه شهید شدم اینطوری باشیمیگفت:

روح الله واسه من مثل امامزاده بود؛ از قنوت های نمازش حاجت میگرفتم!

میگفت:

خیلی ها میگن شهید مرده، نیست دیگه کنارت اما من این روزا روح الله رو بیشتر از زمانی که کنارم بود دارمش؛ آدمایی که دنبال جسم ان شهادت رو مرگ میبینن... باید نگاه رو تغییر داد... ما خدا رو نمیبینیم و لمسش نمیکنیم اما همیشه باورداریم هست و کمکمون میکنه.

میگفت:

سوریه خط مقدم ایران...اگه شوهرای ما جلوی داعش اونجا مقاومت نمی کردند الان داعش وسط ایران بود

میگفت:

خیلی وقتا بهم میگن شوهرت شهید شده عوضش کلی پول و سهمیه و اینا بهتون میدن... بهشون میگم به ولله اگر دربرابر یک میلیارد حاضر باشید اضطراب ما رو به هنگام زنده بودن همسرامون و دلتنگی ما بعد از شهادتشون رو تحمل کنید.

میگفت:

روح الله همیشه میگفت زینب من به خاطر این چادر روی سرت دارم میجنگم، نیاد روزی که روو سرت نباشه.

میگفت:

خدا خودش توی قرآن گفته جهاد، مرگ هیچ کس رو جلو عقب نمیکنه... پس اگر هم نمیرفتن، اجلشون اون موقع بود...چه خوب که باشهادت رفتن... 

میگفت:

چون راکت خورده بود به ماشین روح الله و شهید سرلک تقریبا هیچی ازشون برنگشت به ما فقط یه صورت از روح الله نشون دادن... .

میگفت:

ایشالا یه روز حلب میشه شلمچه... اردوی راهیان میریم سوریه و محل شهادت همسرامون رو میبینیم...

میگفت:

برامون دعاکنید که توو این راه صبور باشیم... ماهایی که عزیزترین کسمون همه چیزمون رو توو راه امام حسین دادیم...

.میگفت:

اگر یه چیز تو زندگیم باشه که به سبب اون توفیق پیداکردم که عنوان همسرشهید بگیرم، نماز اول وقته...

متولد دهه هفتاد بود اما ادبیاتش شده بود همان ادبیات همسران شهید در سالهای دهه شصت ... همان استحکام... همان دل قرص... همان شور و حال...

و من در تمام طول حرف زدن هایش به این فکر میکردم که او قد کشیده در همین دهه ای ست که میلیاردها میلیارد خرج همایش ها و سمینارهای بی حاصلى کرده اند که نکند تهاجم فرهنگی او و هم نسلانش را به بیراهه ببرد...

شهید روح الله قربانی

همسران شهدا شرمنده ایم 

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh



شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید

دوشنبه, ۹ مرداد ۱۳۹۶، ۰۴:۰۱ ب.ظ


«‍ بِسـم ِ ربـــــِّـ الشــُّـهـداءِ والصِّـدیقیــن»

گذرے برسیره شهید 

بخشندگی و سخاوت شهید

محمد حسین در دوران نوجوانی و جوانی خود در پایگاه مسجد فعالیت میکرد ، در یکی از شب های سرد زمستانی وقتی که با هم به خانه برمیگشتیم، پیرمرد دستفروشی در کنار خیابان بساط پهن کرده بود و دستکش و کلاه و لباس زمستانی میفروخت 

محمد حسین با دیدن این صحنه به سمت پیرمرد رفت و تمام وسایل او را خرید تا آن پیرمرد مجبور نباشد در آن سرما در کنار خیابان تا آن موقع شب دستفروشی کند ،بعد از اینکار خوشحالی خاصی در چهره اش پیدا بود  بعد فهمیدم که شهید وسایلی که خریده بود را به مستمندان و نیازمندان داده بود 

شهیدی که بازبان روزه به شهادت رسید

راوے : دوست شهید

شهید محمد حسین عطری

کانال شهدای مدافع حرم

@mostafa_sadrzadeh